النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

خوشگل مامان

عاشقتم عزیز دلم دو تا عکس کاملا" متفاوت ازت انداختم که برات میزارم اینجا. لباسات رو آوردی و من تنت کردم. اینم عکسات عسل مامان                             ...
12 شهريور 1390

بالاخره بیتا خانم رو از نزدیک دیدیم

خیلی جالبه که آدم اینقدر زود گذشته رو با اتفاقاتش فراموش میکنه!! تو دقیقا" یک /سوم  بیتا بودی! نمیدونم چجوری بغلت میکردم !! اما همش خدا رو شکر میکنم که اینقدر خانم شدی مامان قربونت بشم که دیروز اینقدر خانم بودی و اصلا" اذیت نکردی. دیروز رفتیم خونه ی خاله نسرین و تو توی ماشین خوابت برد. من هم رفتم برای عرشیا یه بازی فکری خریدم و کادوی بیتا کوچولو رو هم آقای فروشنده درست کرد. وقتی رسیدیم دم در خونشون تو از خواب بیدار شدی اما مثل همیشه خوش اخلاق بودی عزیز دلم. وقتی برای بار اول دیدیش کلی ذوق کردی اما اصلا" نزدیکش نرفتی. خیلی برامون جالب بود چون تو از دور دولا شده بودی و هی صداش میکردی : نی نی نی نی کم کم اومدی پیش من و نشستی...
12 شهريور 1390

هوا کم کم سرد شده

مامان قربونت بشه. چند روزه که هوا حسابی خنک شده و همش باد و بارونه.هوا عالی شده و من و بابا سعید کلی یاد گذشته های دور افتادیم! وقتی میخوایم بریم بیرون باید یه لباس گرم تر تنت کنم. چند روز پیش من و تو و بابا سعید رفتیم بیرون برای مهمونی جهاز برون خاله نسرین کادو بخریم. اول لباس آستین بلندت رو تنت کردم با دامن لی! اما دیدم بیرون خنکه پس جوراب شلواری هم پات کردم.خیلی جالب بود که جوراب شلواریت با بلوزت کاملا" ست بود!! آخه بلوزت رو عمه آزی برات از ترکیه خریده اما جوراب شلواری رو من از پاریس برات خریده بودم! اینم عکسش       اما از اونجایی که تو با دامن میونه ی خوبی نداری ، دامنت رو درآوردم و شلوار پات کردم! ...
9 شهريور 1390

عید فطر مبارک

عید همه مبارک. من که سعادت ندارم روزه بگیرم اما شبهای احیا برای همه ی دوستای گلم دعا کردم. النا جونم امروز عید فطر ه .عید روزه داران.عید عاشقای ماه مهمونی خدا. مهم نیست که قفلها دست کیه مهم اینه که همه ی کلیدها دست خداست. از ته دل دعا میکنم که توی این روز رحمت ، شاه کلید تمام قفلها رو از خداوند عیدی بگیری.       ...
9 شهريور 1390

النا جونم توی استخر بدون آب

مامان فدای اون ژست گرفتن هات بشه. از اونجایی که هنوز از آب زیاد خوشت نمیاد ترجیح میدی توی استخر خالی بشینی!! ٢ روزه که استخرت رو درآوردی و از ما میخواستی که برات بادش کنیم.ما هم تلمبه نداشتیم و خیلی سخت بادش کردیم.اما بالاخره تموم شد. مامان قربونت بشه که هر کی ندونه فکر میکنه داری کنار ساحل آفتاب میگیری!!! مایو صورتی ات پارسال اندازه ات بود.الانم اندازته اما مایو نارنجی ات رو هم تنت کردی.کلی ژست های خوشگل گرفتی تا من و بابا سعید ازت عکس بندازیم. اینم عکس های خوشگلت عزیز دل مامان           و اما خوابیدن عشق مامان چند ماهی هست که دوباره ساعت خوابت عوض شده عسلم. خیلی خیلی دیر میخو...
3 شهريور 1390

چهار چرخه ی جدید النا جونم

مامان فدای اون قیافه ات بشه. دو شب پیش بابا سعید واکرت رو تبدیل به چهار چرخ کرد.با اون واکرت راه افتادی و الان با این چهارچرخت بازی میکنی. اینم النا جونم روی چهارچرخش   ...
1 شهريور 1390

خدا رو شکر النا جونم خوب شد

ممنونم از همه ی دوستای خوبم که همش حال النا رو میپرسیدن. النا جونم خوب شده اما هنوزم خوب غذا نمیخوره! ایشالله همیشه همه ی نی نی ها و خانواده های گلشون خوب و خوش و سلامت باشن. این چند شب همتون رو دعا کردم.ایشالله به هر چی میخواین برسین. حالا نوبت النا جونمه. النای خوشگل مامان .واقعا" خانم شدی و کارات تغییر کرده.حتی مدل بازی کردنت هم عوض شده عزیز دل مامان. راستی دیروز نی نی خاله نسرین یعنی خواهر کوچولوی عرشیا جون بدنیا اومد.یکم عجله داشت دخترمون.قرار بود اواسط شهریور دنیا بیاد. دیروز ما شله زرد نذری داشتیم.از صبح بابا سعید کارها رو انجام داد.من و تو تا ظهر خواب بودیم! آخه من ساعت 5 صبح خوابیده بودم و تو ساعت 3:30 صبح. ساعت 3 بع...
1 شهريور 1390

بازم دکتر

مامان قربونت بشه که هنوز خوب غذا نمیخوری و از دیشب بازم بیرون روی داشتی اساسی!! امروز بعد از ظهر زنگ زدم به خانم دکتر و بهش گفتم که دوباره بیرون روی داری و همش غر میزنی و غذا نمیخوری. گفت که بیارش ببینمش. حاضر شدیم و رفتیم پیش خانم دکتر.تو به مامان قول دادی که دختر خوبی باشی و واقعا" هم به قولت عمل کردی.رفتیم و برگشتیم خیلی توی ماشین خانم بودی و توی صندلیت نشسته بودی و بیسکویت میخوردی.نی نی هم بغل کرده بودی و با آهنگ ها میخوندی! خیلی شلوغ بود و مجبور شدیم بشینیم.یه مامان و بابا با نی نی هاشون اومده بودن.نی نی ها دوقلو بودن.یه دختر یه پسر که 7 روز بود دنیا اومده بودن. دختره 1400 بود و پسر 1800 یاد اون روزی افتادم که آوردیمت خونه!&...
26 مرداد 1390