هوا کم کم سرد شده
مامان قربونت بشه.
چند روزه که هوا حسابی خنک شده و همش باد و بارونه.هوا عالی شده و من و بابا سعید کلی یاد گذشته های دور افتادیم!
وقتی میخوایم بریم بیرون باید یه لباس گرم تر تنت کنم.
چند روز پیش من و تو و بابا سعید رفتیم بیرون برای مهمونی جهاز برون خاله نسرین کادو بخریم. اول لباس آستین بلندت رو تنت کردم با دامن لی! اما دیدم بیرون خنکه پس جوراب شلواری هم پات کردم.خیلی جالب بود که جوراب شلواریت با بلوزت کاملا" ست بود!! آخه بلوزت رو عمه آزی برات از ترکیه خریده اما جوراب شلواری رو من از پاریس برات خریده بودم!
اینم عکسش
اما از اونجایی که تو با دامن میونه ی خوبی نداری ، دامنت رو درآوردم و شلوار پات کردم!
امروز عیده و بابایی حسین و مانی نسرین جونم میان خونمون.از اونجایی که تو دختر خوشگلم تازگی از غذای ما بیشتر میخوری ترجیح میدم برات تازه به تازه درست کنم.
برای همین حتما" سبزی تازه میخرم و غذا درست میکنم.
تو خورشت ها رو خیلی دوست داری عزیز دلم.پریروز برات قرمه سبزی درست کردم و تو خیلی خوشت اومد.برای همین دیروز رفتم سبزی و کرفس تازه خریدم و امروز خورشت کرفس پختم.
خیلی دیروز اذیتم کردی چون بابا سعید هم نبود که کمکم کنه!
تو هم همش از من آویزون بودی و الکی اشک میریختی و میگفتی بغلم کن. تا وقتی توی بغلم بودی گریه نمیکردی! اما به محض اینکه میذاشتمت زمین شروع میکردی! منم با اون همه سبزی پاک کردن و شستن و خورد کردن!!!!
دیگه خیلی کلافه شده بودم.
اما اشکالی نداره عزیز دلم چون دندونات دارن درمیان و همش بخاطر اونا کلافه ایی!
ایشالله همه ی دندونای خوشگلت در میان و تو راحت تر غذا میخوری.
دیشب داشتم کیک میپختم که تو همش توی آشپزخونه دور و بر من میچرخیدی و غر میزدی!
یهو دستت به در فر خورد و یکم داغ بود! یهو شروع کردی به دعوا کردن با فر!!!
کلی از حرکاتت خندیدم! بهت گفتم مامان فر که چشم نداره اما تو که داری! تو باید مواظب باشی چرا اونو دعوا میکنی!!!
بعدش همش دنبال یه چیزی میگشتم که تو سرت گرم بشه! یهو یاد جعبه ی گز افتادم! اونو بهت دادم و تو تمام خونه رو پر از گز کردی!!!!!!
وقتی تو خوابت برد ( ساعت ١:٤٥ بامداد ) من تازه خونه جمع و جور کردم!!
فقط میخوام اینو همیشه یادت باشه که من و بابا سعید عاشقتیممممممممممم