النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

هوا کم کم سرد شده

1390/6/9 14:00
نویسنده : مونا اسکویی
1,622 بازدید
اشتراک گذاری

مامان قربونت بشه.

چند روزه که هوا حسابی خنک شده و همش باد و بارونه.هوا عالی شده و من و بابا سعید کلی یاد گذشته های دور افتادیم!

وقتی میخوایم بریم بیرون باید یه لباس گرم تر تنت کنم.

چند روز پیش من و تو و بابا سعید رفتیم بیرون برای مهمونی جهاز برون خاله نسرین کادو بخریم. اول لباس آستین بلندت رو تنت کردم با دامن لی! اما دیدم بیرون خنکه پس جوراب شلواری هم پات کردم.خیلی جالب بود که جوراب شلواریت با بلوزت کاملا" ست بود!! آخه بلوزت رو عمه آزی برات از ترکیه خریده اما جوراب شلواری رو من از پاریس برات خریده بودم!

اینم عکسش

 

 

 

اما از اونجایی که تو با دامن میونه ی خوبی نداری ، دامنت رو درآوردم و شلوار پات کردم!

 

 

 

امروز عیده و بابایی حسین و مانی نسرین جونم میان خونمون.از اونجایی که تو دختر خوشگلم تازگی از غذای ما بیشتر میخوری ترجیح میدم برات تازه به تازه درست کنم.

برای همین حتما" سبزی تازه میخرم و غذا درست میکنم.

تو خورشت ها رو خیلی دوست داری عزیز دلم.پریروز برات قرمه سبزی درست کردم و تو خیلی خوشت اومد.برای همین دیروز رفتم سبزی و کرفس تازه خریدم و امروز خورشت کرفس پختم.

خیلی دیروز اذیتم کردی چون بابا سعید هم نبود که کمکم کنه!

تو هم همش از من آویزون بودی و الکی اشک میریختی و میگفتی بغلم کن. تا وقتی توی بغلم بودی گریه نمیکردی! اما به محض اینکه میذاشتمت زمین شروع میکردی! منم با اون همه سبزی پاک کردن و شستن و خورد کردن!!!!

دیگه خیلی کلافه شده بودم.

اما اشکالی نداره عزیز دلم چون دندونات دارن درمیان و همش بخاطر اونا کلافه ایی!

ایشالله همه ی دندونای خوشگلت در میان و تو راحت تر غذا میخوری.

دیشب داشتم کیک میپختم که تو همش توی آشپزخونه دور و بر من میچرخیدی و غر میزدی!

یهو دستت به در فر خورد و یکم داغ بود! یهو شروع کردی به دعوا کردن با فر!!!

کلی از حرکاتت خندیدم! بهت گفتم مامان فر که چشم نداره اما تو که داری! تو باید مواظب باشی چرا اونو دعوا میکنی!!! 

بعدش همش دنبال یه چیزی میگشتم که تو سرت گرم بشه! یهو یاد جعبه ی گز افتادم! اونو بهت دادم و تو تمام خونه رو پر از گز کردی!!!!!!

وقتی تو خوابت برد ( ساعت ١:٤٥ بامداد ) من تازه خونه جمع و جور کردم!!

فقط میخوام اینو همیشه یادت باشه که من و بابا سعید عاشقتیممممممممممم

 

Valentine heart cloud

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان آتین
9 شهریور 90 14:02
فداااااااای تو دخملی خوش تیپپپپپپپپ دست مامان خوش سلیقه تم درد نکنه بووووووس
مریم مامان درسا
9 شهریور 90 16:56
سلام النا جونم خوبی...عیدت مبارک عزیزم
سمیه: مامان مسیح
9 شهریور 90 21:02
____________@@_@__@_____@ ___________@@@_____@@___@@@@@ __________@@@@______@@_@____@@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@@______@_@ _________@@@@_______@_______@ _________@@@@@_____@_______@ __________@@@@@____@______@ ___________@@@@@@@______@ __@@@_________@@@@@_@ @@@@@@@________@@_____ _@@@@@@@_______@_____ __@@@@@@_______@@_____ ___@@_____@_____@_____ ____@______@____@_____@_@@ _______@@@@_@__@@_@_@@@@@ _____@@@@@@_@_@@__@@@@@@@ ____@@@@@@@__@@______@@@@@ ____@@@@@_____@_________@@@ ____@@_________@__________@ _____@_________@_____ _______________@_____ ____________@_@_____ عیدتون مبارک
مامان آریان جون
9 شهریور 90 23:30
خاله خودمونیم با شلوار خوشکلتر شدیا وقیقا این کار همیشگی آریانه که 24ساعت از من آویزونه و التماس دعا داره که بغلش منم. چه میشه کرد مامانی.باید ساخت. ایشالله دندونای دختر گلمون هم به راحتی در بیاد تا دیگه اذیت نشه
هدیه جون
10 شهریور 90 16:43
سلام اره هوا سرد شده خودتو گرم بگیر سرما نخوری انشالا همیشه سالم باشی
محمدحسین عشق جاودان
11 شهریور 90 14:08
سلام .عيدتون مبارک باشه .الناجوني چقدر خوشتيپ شدي خاله .ماماني اسپند يادت نره واسه دختر خوشتيپ ما .الهي که هميشه سالم و سرحال باشين .اون دندون قشنگاي النا جونم هم به سلامتي دربيان .دوستون دارم
آوين
11 شهریور 90 16:56
سلام خوشگلم عيدت مبارك
منا
12 شهریور 90 12:03
سلام منا جون
عزیزم این عید را به تو و النا جون تبریک میگم


ممنونم عزیزم
عید شما هم مبارککککککککک
یه مامان
12 شهریور 90 12:47
واقعا" مامان یکی از بچه ها خوب گفته بود تو فقط بلدی از خونتون چیزایی که میخورین و چیزایی که میخرین تعریف کنی رفتیم ترکیه .... پاریس.... چین .... بابا بخدا همه میرن ولی ..... متاسفم حیفه که خاطرات دخملی رو با این جور چیزا پرکنی


به اون مامان محترم گفتم و به شما هم میگم.
شما هم عقیده تون برای خودتون محترمه اما من این خاطرات رو برای شما نمینویسم که بخوام به شما جواب پس بدم.
این خاطرات مختص دختر عزیزم و دوستان گلمه.همه شرایط من رو میدونن.من دوستانی رو انتخاب میکنم که با هم همخونی داریم.شما هم مجبور نیستین چیزی رو که اذیتتون میکنه بخونین.
helia & sara
12 شهریور 90 12:48
عیدتون مبارک باشه
در پناه حق باشین
برا النا جون خوش تیپ


ممنونم.عید شما هم مبارک.همیشه به گردش و سفر.بوسسسسسسسس
سحر
12 شهریور 90 14:11
ای جان
خانمی سرما نخوری


چشم خاله سحر.مواظبم.بوسسسسسسس
عاطفه مامان آوا خانم ناز نازی
13 شهریور 90 17:59
وبلاگی که ما برای بچه ها مون درست می کنیم مال همه لحظات خوش اونهاست. برای بچه ها اون لحظه خوش میتونه خوردن یه بستنی باشه یا هوا کردن یه بادبادک... این وبلاگ مال ما مادرهام هست چه اشکالی داره که از چیزهایی که دوست داریم و لذت می بریم بنویسیم. اکثر ماها اصلا همدیگرو نمی شناسیم پس چه دلیلی داره که بخواهیم فکر کنیم کسی می خواد به ما فخر بفروشه و یا... بهتره با حرفهای بی ارزش وبلاگ بچه هامونو خراب نکنیم...نگذاریم خاطرات بچه هامون رنگ حرفهای بیخودی بگیره که متاسفانه وقتی بزرگ شدن بخودشون باهاش دست به گریبان می شن. اگه کسی یا وبلاگی یا حرفی ناراحتتون میکنه نبینیدش نه اینکه با حرفهاتون آزار نویسنده رو فراهم کنید.[h


ممنونم دوست مهربونم.ممکنه خیلی از ماها اصلا" ایران نباشیم! پس چه دلیلی داره که بخوایم به هم فخر بفروشیم!!!! من هم خودم همینجوری بزرگ شدم و هیچوقت مامانم وقت نکرده برام بنویسه! دوست دارم وقتی النا بزرگ شد بدونه که وقتی کوچولو بوده چیکارا میکرده!
امیدوارم خدا حسادت رو از دل همه پاک کنه!
مامان ماهان
15 شهریور 90 0:35
مونا جونم خیلی خوووووش سلیقه ای دوست جونم اصلا اهمیت نده اولا ما برای عزیزای دلمون مینویسیم دوما به کسی ربطی نداره که دخالت کنه دوست دارم هوووووووووووووووووار تا
نوشین
27 شهریور 90 0:56
سلام چه دخمل نازی دارید خدا بهتون ببخشدش. منم وقتی چوچولو بودم مثل نینی شما بودم اصلا از دامن وپیراهن خوشم نمیومد الانم هنوز همونطورم
اگه دوست داشتید به وبلاگم سربزنید خوشحال میشم با عنوان"درحسرت مادر شدن"


ممنونم که به ما سر زدی عزیزم.بوسسس
جوراب نازک
22 دی 90 18:34
سلام حیف نبود اون جورابا که از پاش در آوردی؟