النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

مامانی عاشق این لباساته

مامان فدات بشه تازه از خونه ی عمو مجید و خاله ساناز برگشتیم خونه.کلی با رونیکا جون بازی کردی.مامانی خیلی سعی کرد ازتون عکس یادگاری بندازه اما تو خوابیدی!! الانم مامانی با دوربینش ازت عکس انداخت چون عاشق این لباساته! خیلی اذیتمون کردی تا یه عکس ازت بندازیم! اونم شال منه که روش نشستی     ...
23 فروردين 1390

برو عقب گل دختر

    مامان قربونت بره که همش باید بگم از جلو تلویزیون نگاه نکن و برو عقب! همش باید تلویزیون رو خاموش کنم! اینم پنگول دوست الناست! چون پنگول میده نمیتونم تلویزیون رو خاموش کنم برای همین باید هی بیارمت عقب و تو غر میزنی!!! جدیدا" هم یاد گرفتی تلویزیون رو از بغل میکشی جلو! خیلی خطرناکه مامان فدات بشه!!! الانم مثل پیرمردا یه تسبیح دستته و تو خونه راه میری. عاشقتم مامان ...
21 فروردين 1390

عکس های النا از بدو تولد تا 16 ماهگی

مامان فدات بشم که دوباره عکس هات رو دیدم و یاد اون روزا افتادم. من و بابا سعید همش خدا رو شکر میکنیم که فرشته اش رو به ما داده. از خدا میخوایم که خودش مواظب فرشته ی کوچولوش باشه. این عکس بدو تولده.تازه دنیا اومده بودی و تو چادر اکسیژن بودی.مامان قربونت بشه که اصلا" اکسیژن لازم نداشتی. همه ی نی نی ها کلی تو چادر اکسیژن موندن چون اکسیژن خونشون میومد پایین. این عکس ۱ ماهگیته.تو بیمارستان بودیم.دیگه کم کم داشتی توپولی میشدی و من و بابا سعید کلی خوشحال بودیم.بابا سعید صبح قبل از اینکه بره سر کار برات شیر میاورد.به من زنگ میزد و میگفت دخترم ۲۰ گرم اضافه کرده.من هم برای خاله رخساره اس ام اس میزدم.آخه شما خیلی با هم انرژی رد و بدل میکر...
20 فروردين 1390

مامان قربون دندونات بشه

امروز هر ۲ تا دندونای تخت بالات نیش زده مامان قربونت بشه الهی فدات بشم که مثل پیره زن ها دهنت رو کج میکنی امروز هم رفتی رو تخت من و بابا سعید کلی شیطونی کردی چون نمیزاریم اونجا بری وقتی میری خیلی بهت خوش میگزره.بابا سعید میگه اگر زبون داشتی و آرزوت رو ازت میپرسیدن میگفتی بری تو اتاق ما و کسی بهت کار نداشته باشه.آخه همیشه در اونجا بسته است. ...
19 فروردين 1390

یه روز خیلی خیلی بد

من دیروز اصلا" حالم خوب نبود و تو هم اصلا" دختر خوبی نبودی !!! بابا سعید کار داشت و صبح زود رفت بیرون.من هم سرما خورده بودم و اصلا" حالم خوب نبود.تو هم یه بند گریه کردی!!! نی نی وبلاگ هم دیروز قطع بود.نمیدونم چی شده بود.امشب هم خونه ی عمو مهدی و خاله الهام دعوتیم.اگر تونستم از تو و پوریا شیطونه عکس میندازم و میزارم اینجا.  امشب خونه ی خاله الهام و عمو مهدی بودیم .بهمون خیلی خوش گذشت.به تو هم همینطور.برات یه باربی خریده بودن با کلی لباس و لوازم جانبی. من هم برات قایمش کردم تا بزرگتر شدی باهاش بازی کنی. کلی با پوریا بازی کردین.اون هم تمام اسباب بازی هاش رو آورد تا تو باهاشون بازی کنی. کلی هم دوست داره.یه عالمه بوست کرد...
19 فروردين 1390

یه دخمل شیطون

عزیز دل مامان چند روز دندونت خیلی اذیتت میکنه و اصلا" خوب نمی خوابی!! مامانت هم نتونسته خوب بخوابه!! داشتم امروز نظرات خاله های مهربونت رو میخوندم که دیدم صدات نمیاد! اومدم تو اتاقت و دیدم نیستی.اولش ترسیدم اما بعدش که خوب نگاه کردم دیدم زیر تختتون تشریف دارین!! کلی خندیدم چون اصلا" انتظارش رو نداشتم اون زیر ببینمت.سریع چند تا عکس با گوشیم ازت انداختم.     بعدش من رو دیدی که داشتم نگاهت میکردم و میخندیدم.تو هم یه لبخند تحویلم دادی!!   بعدش هم سعی کردی بیای بیرون.اصلا" صدات در نمیومد.کلی تلاش کردی تا اومدی بیرون. عکسش یکم تار شد اما دلم نیومد نزارم برات. عاشقتم با این شیطونی هات عسل مامان. &...
18 فروردين 1390