عکس های النا از بدو تولد تا 16 ماهگی
مامان فدات بشم که دوباره عکس هات رو دیدم و یاد اون روزا افتادم.
من و بابا سعید همش خدا رو شکر میکنیم که فرشته اش رو به ما داده.
از خدا میخوایم که خودش مواظب فرشته ی کوچولوش باشه.
این عکس بدو تولده.تازه دنیا اومده بودی و تو چادر اکسیژن بودی.مامان قربونت بشه که اصلا" اکسیژن لازم نداشتی.
همه ی نی نی ها کلی تو چادر اکسیژن موندن چون اکسیژن خونشون میومد پایین.
این عکس ۱ ماهگیته.تو بیمارستان بودیم.دیگه کم کم داشتی توپولی میشدی و من و بابا سعید کلی خوشحال بودیم.بابا سعید صبح قبل از اینکه بره سر کار برات شیر میاورد.به من زنگ میزد و میگفت دخترم ۲۰ گرم اضافه کرده.من هم برای خاله رخساره اس ام اس میزدم.آخه شما خیلی با هم انرژی رد و بدل میکردین.فکر میکنم اینجا ۱ کیلو و ۲۰۰ بودی.
این عکس ۲ ماهگیته.تازه اومده بودیم خونه اما تو خیلی خوب وزن گرفتی.واکسن ۲ ماهگیت رو برات زدیم ۲۵۰۰ بودی.این لباسا رو هم مامانی برات خریده بود.خیلی کوچولو بودن.حالا بعدا" بهت نشون میدم.همه رو برات نگه داشتم.
این عکس ۳ ماهگیته مامان قربون اون لوپات بشه.همچنان خونه ی مامانی اینا بودیم با کلی زحمت.ایشالله همیشه سالم باشن و سایه شون رو سرمون باشه.
این عکس ۴ ماهگیته که عید ۸۹ سر سفره ی هفت سین انداختیم.۴۵۰۰ شده بودی و ما تازه اومده بودیم خونه ی خودمون.تازه تنها شده بودم و نگهداری ازت تنهایی خیلی برام سخت بود.مامانی هم با بابایی رفته بودن یه مسافرت حسابی تا خستگی مامانی از تنش در بیاد.
این عکس ۵ ماهگیته.اینجا تولد پوریا بود.پسر خاله الهام و عمو مهدی.اومده بودن خونمون دیدن تو و خونه ی نومون.
این عکس ۶ ماهگیته.خونه ی مامانی اینا بودیم و هوا گرم شده بود.تو هم از دست اون همه لباس راحت شده بودی.
این عکس ۷ ماهگیته.من عاشق این لباسات بودم.لباس آدیداست رو دایی محمد عیدی برات خریده بود.کتونی هات رو هم مثل همیشه بابا سعید از ایتالیا برات خریده بود.خیلی کوچولو بودن.همه رو برات نگه داشتم تا باورت بشه اینقدر کوچولو بودی.
این عکس ۸ ماهگیته با گلت.۸ شاخه گل رز برای النای ۸ ماهه.
این عکس ۹ ماهگیته.دیگه خانم شدی برای خودت. مامان قربونت بره با اون مطالعه کردنت.مامان هم گل سر هات رو همیشه با لباسات ست میکرد.
این عکس ۱۰ ماهگیته.با ۱۰ شاخه گل رز برای النا خانم ۱۰ ماهه.این لباسات هم بابایی از اربیل برات خریده بود.
این عکس ۱۱ ماهگیته.اولین باری که با هم رفتیم پارک.یکم هوا خنک شده بود.برای همین لباس گرم تنت کردم.هنوز راه نمیرفتی و همش تو بغلم بودی اما همش نی نی ها رو صدا میکردی و کلی براشون ذوق میکردی.خیلی نی نی دوست داری.
اینم که عکس ۱۲ ماهگیته مامان قربونت بشه.خیلی خانم بودی و تو آتلیه اصلا" اذیتم نکردی.فقط نمیخندیدی!! بیچاره خانمه خودش رو کشت تا تو یه لبخند بزنی! خیلی جدی نشسته بودی.
این عکس ۱۳ ماهگیته.تولد عمو حمید انداختیم.
این هم عکس ۱۴ ماهگیته.اگر بدونی چه بلایی سر مامان میاری تا موهات رو برات خوشگل ببندم!!
این هم عکس ۱۵ ماهگیته.داری با موبایلت حرف میزنی.الهی مامان قربونت بشه شیر کوچولو.
اینم عکس ۱۶ ماهگی در سیزده بدر.همش رو چمن مینشستی و من و مامانی حرص میخوردیم.
وقتی هم که میخواستی راه بری با کله میخواستی بخوری زمین.اما بعضی وقتا دست مامانی رو میگرفتی و دنبال نی نی ها راه میفتادی.