ناهار در جاده چالوس
جای همه ی دوستای گلمون دیروز خالی بود. دیروز النا اولین بار جاده چالوس رو دید و براش خیلی جالب بود. هوا عالی بود و از اونجایی که خواب النا درست شده ساعت 9 بیدار شد و با مامایی افسانه و بابایی و مادر رفتیم به سمت جاده چالوس و مثل 10 سال پیش رفتیم باغ خانوادگی نوروزی! آخه 10 سال پیش که من کنکور دادم بعدش تصمیم گرفتیم بریم شمال و با خانواده ی عمو و عمه و مادر بزرگم راه افتادیم. اما چون همه خسته بودن شب توی باغ خانوادگی نوروزی موندیم. برای مامان بزرگم دوره کردن خاطرات خیلی جالب بود! به یاد شبی افتادیم که اونجا مونده بودیم و فوق العاده هوا سرد بود.مادر هم کمر درد شدیدی داشت به طوریکه تا صبح نخوابید و ناله کرد! نزدیکای صبح بود که کمکش کردم...
نویسنده :
مونا اسکویی
15:01