النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

النا جونم بالاخره توی وانش نشست

1390/6/27 19:28
نویسنده : مونا اسکویی
910 بازدید
اشتراک گذاری

مامان قربونت بشه که بعد از 1 سال و نه ماه و 29 روز و 14 ساعت بالاخره توی وان حمومت نشستی و خودت آب بازی کردی. من هم ازت عکس انداختمقلب

 

 

1 ساعت توی حموم بودی و دیگه به زور از حموم اومدی بیرون!

لباسات رو تنت کردم و موهات رو خشک کردم.بعدش هم توی صندلی غذات نشستی و سرلاک خوردی.

 

 

این عکس دیروزته. قبل از اینکه بابا سعید بیاد دنبالمون و بریم پیش دکتر بهره مند این عکس ها رو ازت گرفتم.

 

 

 

 

بازم مثل همیشه پیش خانم دکتر کلی کولی بازی درآوردی!!

بعدش هم رفتیم پیش عمو پرهام .آزمایش بابا سعید رو بهش نشون دادیم که راضی بود.چون اسید اوریک بابا سعید پایین اومده.یکم خونش غلیظه که باید خون بده.

من هم قرص های تیروئیدم قطع شد (خوشبختانه) و باید اسفند ماه دوباره آزمایش خون بدم.

از اونجا هم رفتیم خونه ی مانی اینا. تا بابایی در زد تو دویدی و پریدی بغلش.

دایی محمد بازم خونه نبود. مانی میگفت دایی محمد حالش خوب نبوده و همش بیمارستان بوده!

دکتر هم کلی براش آزمایش و سونوگرافی نوشته. ایشالله که هیچی نیست و زود زود خوب میشه. مثل همیشه براش دعا کن عسلم.

من و بابا سعید عاشقتیم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (25)

هدیه جون
27 شهریور 90 19:42
سلام
ماشالا... النا خانوم



ممنونم هدیه جونم
آوين
27 شهریور 90 20:10
سلام عزيز خاله تجربه جديدت مبارك


ممنونم خاله ی مهربونم.بوسسسسسسسسسسسسس
مامان زینب دخمل ناز
27 شهریور 90 20:52
اااا خوب چیه دوس ندالم بلم دکتل


خوب پس ما چیکار کنیممممممممم؟؟؟؟
ماوا جون
28 شهریور 90 13:09
سلام وبلاگ قشنگی دارید من از قالبش خیلی خوشم اومد لینکتون می کنم به وبلاگ من هم بیاید خوش حال می شم www.maevajoon.blogsky.com
ني ني نازم
28 شهریور 90 20:57
مامانی
29 شهریور 90 8:17
سلام تبریک میگم از این به بعد چه کیفی میکنه (وان و حمومو می گم)
به ما سر نمیزنی کم پیدایی


ممنونم عزیزم.
بوسسس
sarah & helia
29 شهریور 90 13:19
آفرین به این دخملی مونا جون یادته اون موقع ها میگفتی چیکار کنم النا توی حموم گریه نکنه می بینی دخملی خودش خانوم شده و کلی درک میکنه


آره خاله سارا ی مهربونم.
میگذره دیگه!!
بوسسسس
مامان ماهان
29 شهریور 90 14:27
عافیت باشه عزیزم
دیدی حموم چقدر خوبه کیف داره تمیز میشی خوشگل میشی ناناز میشی
آفرین النا جون


ممنونم خاله ی مهربونممممممممم
آره خیلییییییییییی خوش گذشت.بوسسس
t & h
29 شهریور 90 14:35
عزیزم تازه اول کارت هست
وقتی از حموم خوشش اومد دیگه تمومه .باید خودتو آمده کنی واسه روزی چند بار آب بازی
ترمه که از اول عاشق آب بود حالا هم دیگه جرات نداریم اسم آب و حموم و حول را بیاریم .........
انشاا همگی همیشه سلامت باشید و ایام به کام


ممنونم عزیز دلم
آره واقعا"
الانم در حموم رو میبینه میگه آبههههههههه
بوسسسس
الهام مامان رامیلا
29 شهریور 90 16:08
سلام مونا جونم
انشالله هیچ وقت به دکتر احتیاج نداشته باشید کل خانواده باهم
راستی موناجان تو کامنت قبلی دیدم گفتی رفته بودم اصفهان دنبال خونه می خوای از تهران بری



ممنونم عزیز دلم.آره گلم دارم از تهران میرم!!!
میبوسمت عزیزم
مامان سهند
29 شهریور 90 17:21
سلام عزیزم خیلی وقته نیومدم به وبلاگت چقدر عکسهای خوب و خوشگل گذاشتی. دخترمون چقدر نازتر شده عزیز دلم راستی ماهم توی هفته پیش چند روزی اصفهان بودیم. از راه دور میبوسمت


ممنونم مهربونم.دل به دل راه داره گلم.میبوسمتون
مامان آریان جون
30 شهریور 90 0:31
خوب دخترما از دکتر خوشش نمی ییییییاد.چیکارکنه؟؟؟
انشالله بلا دوره و دایی و بابایی هم خوب بشن.
خدا رو شکر که قرص های شما هم قطع شد


ممنونم عزیزم.خیلی لطف داری.میبوسمت
مامان ثنا
30 شهریور 90 23:49
سلام عزیزم. ماشالا چه با نمک شده تو وان حمام.
البته من شنیدم که دختربچه هارو از نظر پزشکی درست نیست داخل وان گذاشت حالا هر جور خودتون صلاح میدونید

ممنونم عزیزم.حتما" به پیشنهادت عمل میکنم.خودمم همین فکر رو میکردم.
سحر
31 شهریور 90 10:55
عزیزم خانم شدیاااااااااااااااااا


مرسی خاله سحر جونم.بوسسسسسسسسس برای نی نی
مامان آنیسا
31 شهریور 90 22:44
سلام
بوسسسسسسسسس برای النای خوشگلم که اینقدر خانوم شده


ممنونم خاله ی گل و مهربونم.بوسسسسسسسسسس
سمیه :مامان مسیح مقدس
1 مهر 90 3:37
آفریا به الناااااای گل و گلاب
ماشالله خااانوم شده واسه خودش.....معلومه که دیگه از حموم بدش نمیاد
عزیز خاله....چه ناااز شدی با موهای فرفری
ما هم اپیم خاله...بیا


خاله این رمز عبور چیه دیگه؟؟؟
مامان غزل
1 مهر 90 10:41
موفق و پیروز باشید


ممنونم .شما هم همینطور
منامامان الینا
1 مهر 90 18:23
سلام
خوبی مامان النا؟
فکر کنم ازین به بعد باید به زور النا رو از جموم بیرون بیاری نه؟


آره خاله منا جون.از صبح میگه آبهههههه
وقتی میبریش هم نمیزاره بشوریش! بیرون اومدن هم که مکافاته!!
الهام مامان رامیلا
3 مهر 90 14:05
دوست های واقعی مثل صبح میمونن نمیشه تموم روز داشتشون ولی مطمئنی

که فردا،هفته ی بعد،ماه بعد،سال بعد..... تا ابد هستند



ممنونم الهام جونم.بوسسسسسسسسسس
مامان فتانه
4 مهر 90 18:45
سلام النا جون چه دختر نازی هستی شما.دختر من هم خیلی از اب بازی خوشش میادبه ما هم سر بزنید


ممنونم از اینکه به ما سر زدی.بوسسسسسسس
شادي
4 مهر 90 19:47
اخي نازي النا جون
چه بزرگ شدي خالـه
بوس.بوس.


ممنونم خاله ی مهربونم.بوسسسسسس
مامان ال آی
4 مهر 90 22:30
راستی مونا جون . ببشیم عدد تی اس اچ شما چند بود . من دوساله که قرص میخورم . (کم کاری تیروئید ) دکترم گفته تا آخر عمرت باید بخوری . خواهرم هم 6 سال که قرص می خوره .الام من نرمال هستم .
یه رهنمایی میکنی ؟ دکترت کی بود؟


سلام عزیزم.من خیلی عدد تی اس اچ ام بالا نبود.تا 2 ماه قرص خوردم تیروئیدم پرکار شد و قرص هام قطع شد.باید اسفند دوباره آزمایش بدم!!
اما الانم اصلا" حال خوبی ندارم
t & h
4 مهر 90 22:51

مونا جون
برای مطلبم که راجب تارهای موی سفید
و تلوزیون بود نظر داده بودی
راستش میدونی چیه
این بلاها که سر موهامون میاریم باور کن نصف بیشترش بخاطر اینکه حوصلمون از خودمون سر میره
شمارو نمیدونم خودمو میگم
**
راستی اگر بتونی کمتر النا رو به تلوزیون عادت بدی بهتره
میفهمم واقعا تنهایی بعضی وقتها فشار میاره و بازم اگر جلو تلوزیونیم حواسمون یک جای دیگه است اغلب
ولی خودم معتقدم تلوزیون جلوی خلاقیت بچه رو میگیره اما راههای بروز خلاقیت بچه هم زیاده و فراوان
میبوسمت و گل دخترتو هم




آره دوستم من هم موافقم.
اما بی تلویزیونی برامون خیلی سخته!!!
تمام سعیم رو میکنم که کمتر روشن کنم اما نمیشه!!!
محمدحسین عشق جاودان
5 مهر 90 10:02
سلام گلم .خداروشکر که روزهاي خوبي داشتين الهي که زنده باشين و شاد .دوستون دارم گلم خدا رو شکر که الناجون حموم رفتن رو دوست داره من واسه بردن محمد حسين خيلي زحمت مي کشم وعده وعيد مي دم تا ميبرمش


ممنونم خاله ی خوب و مهربون.ما هم میبوسیمت
مامان ماهان
5 مهر 90 15:50
دوستی مدتش مهم نیست دوامش مهمه / دوری و نزدیکش مهم نیست یادش مهمه


ممنونم مهربونم.بوسسسسسسسسسس