النا جونم بالاخره توی وانش نشست
مامان قربونت بشه که بعد از 1 سال و نه ماه و 29 روز و 14 ساعت بالاخره توی وان حمومت نشستی و خودت آب بازی کردی. من هم ازت عکس انداختم
1 ساعت توی حموم بودی و دیگه به زور از حموم اومدی بیرون!
لباسات رو تنت کردم و موهات رو خشک کردم.بعدش هم توی صندلی غذات نشستی و سرلاک خوردی.
این عکس دیروزته. قبل از اینکه بابا سعید بیاد دنبالمون و بریم پیش دکتر بهره مند این عکس ها رو ازت گرفتم.
بازم مثل همیشه پیش خانم دکتر کلی کولی بازی درآوردی!!
بعدش هم رفتیم پیش عمو پرهام .آزمایش بابا سعید رو بهش نشون دادیم که راضی بود.چون اسید اوریک بابا سعید پایین اومده.یکم خونش غلیظه که باید خون بده.
من هم قرص های تیروئیدم قطع شد (خوشبختانه) و باید اسفند ماه دوباره آزمایش خون بدم.
از اونجا هم رفتیم خونه ی مانی اینا. تا بابایی در زد تو دویدی و پریدی بغلش.
دایی محمد بازم خونه نبود. مانی میگفت دایی محمد حالش خوب نبوده و همش بیمارستان بوده!
دکتر هم کلی براش آزمایش و سونوگرافی نوشته. ایشالله که هیچی نیست و زود زود خوب میشه. مثل همیشه براش دعا کن عسلم.
من و بابا سعید عاشقتیم.