النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

نی نی خوشگل و مانکن کوچولو

مامان قربونت بشه مهربونم که عاشق نی نی هستی. هر جا نی نی ببینی ذوق میکنی. یکی از دوستای من برام یه ایمیل خوشگل فرستاده بود که این نی نی خوشگل رو نشون میداد که 2 سالشه و کوچکترین مدل آمریکاست!!!! تو هم وقتی دیدیش کلی ذوق کردی.       اسمش هم  Ira Brown من فقط موندم چه جوری میزاره آرایشش کنن و موهاشو درست کنن!!! چون تو اصلا" نمیزاری یه کش به موهات ببندم!!! ...
16 شهريور 1390

دالی موشه دالی موشه دالی موشه

سلام عزیز دل مامان چند روزه بابا سعید دوباره رفته اصفهان . من و تو بازم تنهاییم! دیشب با هم کلی بازی کردیم.اما تو بخاطر دندونات که درد میکنه حوصله نداری! یکم بازی میکردیم یادت میرفت اما دوباره شروع میکردی! کلی دالی موشه بازی کردیم.تو خیلی این بازی رو دوست داری و کلی ذوق میکنی عزیز دلم. اینم عکسات         اینجا پشت مبل قایم شده بودی!       اینجا هم پشت استخرت قایم شده بودی و وقتی پیدات کردم کلی ذوق کردی!     دیروز مانی نسرین اومد پیشمون.برامون نون تازه خریده بود. برای تو هم یه کتاب خوشگل با لگوی خونه سازی خریده بود. تا مانی پیشت بود من رفتم برای سوپت مواد ت...
14 شهريور 1390

خوشگل مامان

عاشقتم عزیز دلم دو تا عکس کاملا" متفاوت ازت انداختم که برات میزارم اینجا. لباسات رو آوردی و من تنت کردم. اینم عکسات عسل مامان                             ...
12 شهريور 1390

بالاخره بیتا خانم رو از نزدیک دیدیم

خیلی جالبه که آدم اینقدر زود گذشته رو با اتفاقاتش فراموش میکنه!! تو دقیقا" یک /سوم  بیتا بودی! نمیدونم چجوری بغلت میکردم !! اما همش خدا رو شکر میکنم که اینقدر خانم شدی مامان قربونت بشم که دیروز اینقدر خانم بودی و اصلا" اذیت نکردی. دیروز رفتیم خونه ی خاله نسرین و تو توی ماشین خوابت برد. من هم رفتم برای عرشیا یه بازی فکری خریدم و کادوی بیتا کوچولو رو هم آقای فروشنده درست کرد. وقتی رسیدیم دم در خونشون تو از خواب بیدار شدی اما مثل همیشه خوش اخلاق بودی عزیز دلم. وقتی برای بار اول دیدیش کلی ذوق کردی اما اصلا" نزدیکش نرفتی. خیلی برامون جالب بود چون تو از دور دولا شده بودی و هی صداش میکردی : نی نی نی نی کم کم اومدی پیش من و نشستی...
12 شهريور 1390

هوا کم کم سرد شده

مامان قربونت بشه. چند روزه که هوا حسابی خنک شده و همش باد و بارونه.هوا عالی شده و من و بابا سعید کلی یاد گذشته های دور افتادیم! وقتی میخوایم بریم بیرون باید یه لباس گرم تر تنت کنم. چند روز پیش من و تو و بابا سعید رفتیم بیرون برای مهمونی جهاز برون خاله نسرین کادو بخریم. اول لباس آستین بلندت رو تنت کردم با دامن لی! اما دیدم بیرون خنکه پس جوراب شلواری هم پات کردم.خیلی جالب بود که جوراب شلواریت با بلوزت کاملا" ست بود!! آخه بلوزت رو عمه آزی برات از ترکیه خریده اما جوراب شلواری رو من از پاریس برات خریده بودم! اینم عکسش       اما از اونجایی که تو با دامن میونه ی خوبی نداری ، دامنت رو درآوردم و شلوار پات کردم! ...
9 شهريور 1390

عید فطر مبارک

عید همه مبارک. من که سعادت ندارم روزه بگیرم اما شبهای احیا برای همه ی دوستای گلم دعا کردم. النا جونم امروز عید فطر ه .عید روزه داران.عید عاشقای ماه مهمونی خدا. مهم نیست که قفلها دست کیه مهم اینه که همه ی کلیدها دست خداست. از ته دل دعا میکنم که توی این روز رحمت ، شاه کلید تمام قفلها رو از خداوند عیدی بگیری.       ...
9 شهريور 1390

النا جونم توی استخر بدون آب

مامان فدای اون ژست گرفتن هات بشه. از اونجایی که هنوز از آب زیاد خوشت نمیاد ترجیح میدی توی استخر خالی بشینی!! ٢ روزه که استخرت رو درآوردی و از ما میخواستی که برات بادش کنیم.ما هم تلمبه نداشتیم و خیلی سخت بادش کردیم.اما بالاخره تموم شد. مامان قربونت بشه که هر کی ندونه فکر میکنه داری کنار ساحل آفتاب میگیری!!! مایو صورتی ات پارسال اندازه ات بود.الانم اندازته اما مایو نارنجی ات رو هم تنت کردی.کلی ژست های خوشگل گرفتی تا من و بابا سعید ازت عکس بندازیم. اینم عکس های خوشگلت عزیز دل مامان           و اما خوابیدن عشق مامان چند ماهی هست که دوباره ساعت خوابت عوض شده عسلم. خیلی خیلی دیر میخو...
3 شهريور 1390

چهار چرخه ی جدید النا جونم

مامان فدای اون قیافه ات بشه. دو شب پیش بابا سعید واکرت رو تبدیل به چهار چرخ کرد.با اون واکرت راه افتادی و الان با این چهارچرخت بازی میکنی. اینم النا جونم روی چهارچرخش   ...
1 شهريور 1390