النا در مراقبت های ویژه ی بیمارستان آتیه
تو توی مراقبت های ویژه موندی و مامان رفت خونه خیلی سخت گذشت اما خاله رخساره خیلی کمکم کرد! بابا سعید ۱۵ روز سر کار نرفت و از صبح تا شب پیش تو بود! تو پی پی نمیکردی و همه نگران بودن! من خبر نداشتم اما وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم! کلی نذر و نیاز کردیم و خدا رو شکر مشکلت حل شد آخه تو دختر محکم و قوی مامان هستی آشیگیتم به مولا همش بابا سعید ازت عکس مینداخت و فیلم میگرفت و برای من میاورد از فرداش خودمم میومدم پیشت! برات شیر میدوشیدم و برات میذاشتم.خاله مهربون ها هم با لوله میدادن میخوردی! آخه نمیتونستی مک بزنی عسل مامان! برات گاواژ میکردن خیلی اونجا دوست پیدا کرده بودی! همه هم مثل خودت بودن! زود دنیا اومده بودن. تو هفته ی ۲۹ اوم...
نویسنده :
مونا اسکویی
18:48