النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

النا در مراقبت های ویژه ی بیمارستان آتیه

1389/12/6 18:48
نویسنده : مونا اسکویی
1,019 بازدید
اشتراک گذاری

تو توی مراقبت های ویژه موندی و مامان رفت خونه

خیلی سخت گذشت اما خاله رخساره خیلی کمکم کرد! بابا سعید ۱۵ روز سر کار نرفت و از صبح تا شب پیش تو بود! تو پی پی نمیکردی و همه نگران بودن! من خبر نداشتم اما وقتی فهمیدم خیلی ناراحت شدم! کلی نذر و نیاز کردیم و خدا رو شکر مشکلت حل شدآخه تو دختر محکم و قوی مامان هستی آشیگیتم به مولا

همش بابا سعید ازت عکس مینداخت و فیلم میگرفت و برای من میاورد

از فرداش خودمم میومدم پیشت! برات شیر میدوشیدم و برات میذاشتم.خاله مهربون ها هم با لوله میدادن میخوردی! آخه نمیتونستی مک بزنی عسل مامان! برات گاواژ میکردن

خیلی اونجا دوست پیدا کرده بودی! همه هم مثل خودت بودن! زود دنیا اومده بودن. تو هفته ی ۲۹ اومدی.امیر رضا هفته ی ۲۸ اومده بود. خاله سحر شیری خیلی دوست داشت و کلی باهات بازی میکرد!!

تا اینکه یه هفته گذشت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آوين
7 اسفند 89 11:30
واي عزيز خاله مامان براي منم تمام خاطرات و زنده كرد من ميدونم مامانت چي كشيده بازم خدا رو هزار مرتبه شكر كه شما ها را به ما بخشيد
هاله & termeh
8 مرداد 90 16:13
خدا رو شکر که الن یک بچه سالم و مقاوم داری
ولی اینجوری که نوشتی معلومه خیلی سختی ها کشیدی
همون فشار بالا و زایمان زودتر از موعد خودش کلی دردسر هست.موقع بارداریم دلهره اینو داشتم که بچه یک طوریش بشه یا خودم صدمه های دوره بارداری را بکشم که برخلاف تصورم همه چیز خیلی خوب پیش رفت ولی فکر این اتفاقات هم منو نگران میکرد.واقعا به نظرم از نظر روحی خیلی خیلی مقاوم بودی که همه این اتفاقات رو پشت سر گذاشتی و تونستی کوچلوت رو خوب پرستاری کنی..خدا همیشه جای شکر رو باقی میزاره
برای همتون آرزوی سلامتی دارم




آره عزیزم
خیلی سختی کشیدیم اما خدا رو شکر که سالمه.خیلی از دوستاش به مشکل برخوردن اما خدا ما رو خیلی دوست داشت که النا سالمه.همیشه شاکر خداییم