النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

مهمونی خونه ی خاله نسیم

سلام عسل مامان دیروز بعد از ظهر خاله نسیم زنگ زد خونه.گفت هنوز نیومدی خونمون! وای عشق مامان! مامان کلا" فراموش کرده بود که خونه ی خاله نسیم مهمونیم.خلاصه کلی خاله نسیم دعوام کرد و گفت که زودتر راه بیفتم.منم تو رو سریع آماده کردم و با هم رفتیم.سر راه از لادن یه کیک خریدیم و رفتیم.خاله اشتباه آدرس داده بود برای همین هم کلی گشتیم! بالاخره رسیدیم و خاله نسیم هم اومد کمکمون.همون موقع خاله سارا هم رسید.خاله مریم خیلی وقت بود رسیده بود. امان از دست تو عزیز دل مامان که اصلا" نذاشتی من خاله ها رو درست و حسابی ببینم.همش با ملیسا دعواتون میشد و تو هی جیغ میزدی!! ملیسا درست همسن ارنیکاست. خیلی اذیت کردی و کلی هم گریه کردی! اما بمحض اینکه اوم...
23 خرداد 1390

اینم از دایی محمد وقتی کوچک بود

سلام عشق مامان این عکس رو از تو آلبوم دایی محمد آوردم.خیلی این عکس رو دوست دارم. وقتی دایی محمد خیلی کوچولو بود بابایی این ماشین خیابونی رو از خارج براش آورده بود. همه ی بچه های فامیل هم اونو دوست داشتن.دایی محمد عاشق ماشین بود و کلی با اونا بازی میکرد.   ...
23 خرداد 1390

الهی مامان فدات بشه که داری شصت خوردن رو ترک میکنی

٤ روز قبل یهو دیدم انگشت شصتت که موقع خواب یا گرسنگی میخوردی بدجوری زخم شده و همش هم بخاطر آب دندونته که خیلی تیز شده. آخه مامان فدات بشه داری یه عالمه دندون با هم در میاری! به خانم دکتر بهره مند زنگ زدم اونم گفت که باید انگشتت رو با بتادین بشورم و پماد جنتکس بزنم و با باند ببندم تا خوب بشه.این کار رو کردم و بعدش به خاله رخساره زنگ زدم. ما که همش مزاحم خاله رخساره میشیم . ایشالله هر چی از خدا میخواد بهش بده. خلاصه خاله هم گفت که الان بهتریم زمان ترک انگشت خوردن تو عسل مامانه.خاله گفت که حتی اگر زود خوب شد بازم چند روزی دستت رو ببندیم تا کلا" یادت بره و این عادتت رو ترک کنی. بهم گفت که یه عروسکی که تا حالا ندیدی رو موقع خوابیدن بهت ب...
19 خرداد 1390

شیشه ی ماشینمون کثیفه

مامان قربونت بشه که اینقدر خانم و عسل شدی امروز تعطیل بود و بابا سعید خونه بود.اول با دایی محمد رفتن کارگاه عمو حمید تا نقشه ی وسایلش رو بده عمو حمید براش بسازه. دیروز هم رفتیم خونه ی مانی نسرین اینا و تو بعد از چند وقت دایی محمد رو دیدی .اولش خجالت کشیدی اما زودی باهاش دوست شدی.ناهار هم خورشت کرفس خوردی که مامانی پخته بود.بعدش هم خوابیدی پیش بابا سعید.من و مانی رفتیم بیرون خرید تا بابایی بیاد.آخه بابایی میخواست با هواپیما برگرده اما پروازا کنسل شده بودن و با ماشین اومده بود.اونم از کرمانشاه! خیلی خسته شده بود.برای اتاق دایی محمد هم یه ال سی دی سونی 40 اینچ آورده. ما زود برگشتیم خونه و دیدیم بابا سعید هنوز خوابه ولی تو پیشش نیستی!...
17 خرداد 1390

عرشیا .آدرین . النا

مامان قربونت بشه که هر چی تنت میکنم بهت میاد اینم همون لباسیه که گفتم بابایی ایندفعه برات آورده.دیروز ناهار رفتیم خونه ی مانی اینا.ناهار آبگوشت داشتن زنگ زدن ما هم رفتیم.برای تو هم کلی غذا با خودم بردم.مثل همیشه صندلی غذات رو هم با خودمون بردیم. ناهار رو که خوردیم بعدش زنگ زدیم خونه ی خاله نسرین اینا که گفت ناهار همه اونجا بودن.ما هم گفتیم عصری میایم پیشتون. لباس جدیدات رو تنت کردم.   بعدش رفتیم اونجا.سر راه برای پریسا سر راهی میوه ی خشک خریدم.مانی هم براش بادوم خرید. خاله مهتاب و آدرین هم هفته ی پیش اومدن ایران. ما هم برای عرشیا ٢ تا کتاب خریده بودیم. برای آدرین هم اجی مجی خریدیم. اولش هم تو غریبی کردی هم آدرین.اصل...
17 خرداد 1390

مامان قربون این خوابیدنت بشم

خیلی خوشگل می خوابی عشق مامان.فقط نمیدونم چرا وقتی بیداری لبات رو همش جمع میکنی!؟ این همه لب داری ولی فقط وقتی میخوابی میشه دید!     عاشقتم وقتی اینجوری ذوق میکنی عزیز دلم. یه وقتایی حالت خیلی خوبه و از ته دلت میخندی.ایشالله همیشه شاد باشی گل مامان. وقتی حال نداری هم مال دندوناته!         ...
16 خرداد 1390

لباس خوشگل

خاله نیلو وقتی عید امسال رفته بودن تایلند برات یه دست لباس آورده بود که عین همون پسرونه اش رو برای آرتین آورده بود.امشب لباست رو داد و منم تنت کردم. لباس آرتین هم تنش کردیم تا ازتون عکس بندازیم.اما مگه شما دو تا وروجک یه ثانیه آروم وایستادین!!! همه ی عکس هاتون تار شد!! یه عکس که از همه بهتر افتاده رو میزارم اینجا     راستی امشب برای اولین بار دستپخت خاله نیلو رو خوردی! آخه خاله برای آرتین استانبولی پخته بود برای تو هم کشید.تو بیشترش رو خوردی اما آرتین اصلا" نخورد!!! بعدش که رفتیم رستوران اروند کنار اونجا یکم غذا خورد!!   ...
13 خرداد 1390