شیشه ی ماشینمون کثیفه
مامان قربونت بشه که اینقدر خانم و عسل شدی
امروز تعطیل بود و بابا سعید خونه بود.اول با دایی محمد رفتن کارگاه عمو حمید تا نقشه ی وسایلش رو بده عمو حمید براش بسازه.
دیروز هم رفتیم خونه ی مانی نسرین اینا و تو بعد از چند وقت دایی محمد رو دیدی .اولش خجالت کشیدی اما زودی باهاش دوست شدی.ناهار هم خورشت کرفس خوردی که مامانی پخته بود.بعدش هم خوابیدی پیش بابا سعید.من و مانی رفتیم بیرون خرید تا بابایی بیاد.آخه بابایی میخواست با هواپیما برگرده اما پروازا کنسل شده بودن و با ماشین اومده بود.اونم از کرمانشاه! خیلی خسته شده بود.برای اتاق دایی محمد هم یه ال سی دی سونی 40 اینچ آورده.
ما زود برگشتیم خونه و دیدیم بابا سعید هنوز خوابه ولی تو پیشش نیستی! اولش با مانی ترسیدیم.اما بعدش صدای دایی محمد رو شنیدیم که داشت باهات حرف میزد.آخه وقتی تو خوابیدی و ما رفتیم بیرون دایی محمد هم رفت بیرون.بهت یاد داده بود تا با آی پاد ش بازی کنی و چون لمسی بود تو خیلی دوست داشتی!
بابایی حسین بازم برات از اربیل لباس خریده.یه پیرهن و 2 تا بلوز خوشگل.بعدا" تنت میکنم و ازت عکس میندازم تا ببینی.
بعدش رفتیم خونه ی مامانی افسانه تا بهشون سر بزنیم.آخه مامانی افسانه دیروز انژیو کرد.خدا رو شکر حالش خوب بود .تو رو که دید خیلی بهتر شد.تو هم کلی با عمه آزی رقصیدی!
امشب هم بابا سعید ما رو برد بیرون گردش.
اول خواستیم بریم پارک جمشیدیه.آخرین بار من و بابا سعید زمستون 1382 وقتی نامزد بودیم رفته بودیم اونجا.اون موقع خیلی برف اومده بود و سرد بود.تازه با رنو ی عمو حمید هم بودیم چون هنوز ماشین نداشتیم!!
تا دم درش رفتیم ولی خیلی شلوغ بود و جای پارک نبود.برای همین برگشتیم.رفتیم خیابون ولیعصر.من از یه آب میوه فروشی برات موز خریدم چون تنها چیزی که بیرون میتونی بخوری موزه!
خیلی بهت مزه داد و نصف موز رو خوردی. بابا سعید هم از سید مهدی حلیم خرید و خوردیم! مثلا" من و بابا سعید رژیمیم!!
برگشتنی بابا سعید رفت درمانگاه سعادت آباد تا آمپول بزنه ! آخه دندونش درد میکنه. تو هم نشستی پشت فرمون.
یاد گرفتی شیشه رو میشوری! اینم عکست
بعدش رفتیم شهرک نون بخریم چون همه جا تعطیله!
تا بابا نشست پشت فرمون که بریم سمت خونه تو کلی گریه کردی و آویزوون بابا سعید شدی!
چون خیلی خطرناک بود بابا سعید تو رو بغل کرد و من رانندگی کردم.