ما اومدیممممممم
سلام به همه ی دوستای گل و مهربونم ممنونم از اینکه تو این مدت به یادمون بودین. ما همش در حال مهمون داری بودیم و کلی به من و النا جونم خوش گذشت. اول مامانی افسانه و مادر اومدن خونمون. بابا سعید تهران کار داشت پس برگشتنی مامانی افسانه و مادر رو با خودش آورد. مامانی افسانه ( مامان بابا سعید و عمه ی مامان مونا ) و مادر ( مامان بزرگ مشترک من و بابا سعید) این اطلاعات رو برای دوستای گلمون نوشتم. نمیخواستن زیاد بمونن اما بابایی یعقوب و عمه آزاده کار داشتن و نتونستن زود بیان دنبالشون. برای همین نه ده روزی پیش ما موندن. هر شب بیرون بودیم . یا شام میبردیم یا پارک میرفتیم. هوا عالی بوددددد. خنک و خوب. یه شب هم با شکیبا و شقایق اینا ش...
نویسنده :
مونا اسکویی
14:43