مهمون مهربون و دوست داشتنی خاله نیلوفر . عمو حبیب . آرتین و سارا جون
بعد از اینکه مامانی اینا برگشتن تهران، خاله نیلوفر زنگ زد و گفت که دارن میان پیشمون اصفهان. ما هم خیلی خوشحال شدیم.
سارا جون پرستار آرتین که اونم اومد تا از شما دوتا مراقبت کنه.
اونا هم 6 روز موندن و خیلیییییییی بهمون خوش گذشت.
تو و آرتین خیلی خوب با هم بازی میکردین. تو یکم اذیتش میکردی اما اون خیلی مهربون بود و خیلی زود کوتاه میومد.
اخلاقای تو و آرتین خیلی شبیه همه برای همین خیلی خوب با هم بازی میکردین.آرتین از تو 4 ماه بزرگتره و متولد 10 تیر 88 و تو 28 آبان 88
حرف زدنتون هم خیلی شبیه همه اما آرتین بهتر از تو حرف میزنه.
با هم کلی توپ بازی میکردین و ماشین بازی.آرتین هم عاشق ماشین بازی بود.
یه روز با هم رفتیم میدون نقش جهان. تو و آرتین هم توی کالسکه هاتون خوابتون برد.بعدش بیدار شدین و براتون بستنی خریدیم.
آخر هفته هم عمو حبیب اومد و رفتیم کل جاهای دیدنی اصفهان رو دیدیم. چون ما تا حالا نرفته بودیم اما عمو حبیب و خاله نیلوفر خیلی جاها رو قبلا" دیده بودن.
یه شب هم با هم رفتیم خونه ی خاله شقایق و سوژین. خاله نیلوفر میخواست از خاله شقایق مانتو بخره.
اما شما سه وروجک خیلی اذیت کردین!! وحشتناک بود.
شبا میبردیمتون پارک و گردش و براتون بستنی میخریدیم.
چند تا عکس ازتون انداختم توی ادامه مطلب میزارم.
النا جون و آرتین جونم تو پارک
النا جونم و آزتین جونم با توپ هندونه ایی
آرتین و النا و سوژین توی بالکن
النا و آرتین تو بالکن خونه ی خاله شقایق
اینم عکس سوژین جونم
اینم به قول عمو حبیب یه عکس شاه و فرهی از النا جونم و آرتین جونم
النا جونم و آرتین جونم توی کلیسای وانک
النا جونم توی چهل ستون سوار بر کالسکه
النا خسته شده و پیاده شده خودش کالسکه اش رو میبره!!
دو عدد نی نی خسته و غششش کرده توی رستوران خوان گستر اصفهان. بموقع خوابیدن و ما هم با خیال راحت غذا خوردیم.