النا جونم بالاخره پاسپورت دار میشه
سلام عزیز دل مامان
چهارشنبه با هم رفتیم خرید.کلی خرید داشتیم و تنها بودیم.با هم رفتیم مرکز خرید سپهر و خرید کردیم.بعدش هم با هم رفتیم و لباس مامان رو گرفتیم.قبل از رفتن توی پارکینگ ازت عکس انداختم.
پنج شنبه عروسی دعوت داشتیم. عروسی احسان پسر عمه مهین بود.همه ی فامیل رو دیدیم.خیلی خوش گذشت.فقط خاله گلرخ نیومد چون نوید امتحان داشت.تو اولش خیلی اذیت کردی چون بابا سعید بعد از یک هفته برگشته بود خونه و تو دلت میخواست پیشش باشی. اما وقتی میرفتی پیشش هی میگفتی مامان.
خیلی هوا سرد بود و نزاشتن من لباسات رو عوض کنم.
بعدش چند تا عکس ازت انداختم.
امروز صبح رفتیم عکاسی و برای گرفتن پاسپورت ازت عکس فوری انداختیم .بعدا" برات میزارم تا ببینی.
خیلی تو عکاسی اذیتمون کردی!!!
من هم همون جا ازت عکس انداختم.
بعدش رفتیم پلیس +10 .اونجا هم ازت اثر انگشت گرفتن و تو هم کلافه شدی! آخه از کثیفی خیلی بدت میاد و همش غر میزدی که سر انگشتت رو پاک کنم. خدا میدونه چه جوری برات پاکش کردم!!!
بعدش با هم رفتیم هایپراستار و حسابی خرید کردیم.
توی هایپر استار امیر حسین و آزاده رو دیدیم.وایسادیم به حرف زدن.تو هم کلافه شده بودی.بازم اذیتمون کردی اما زود آروم شدی و تا آخرش نشستی.
بعدش که برگشتیم خونه تو خیلی خسته بودی و زود خوابت برد و دو ساعت و نیم خوابیدی.خیلی خوب موقع خوابیدی چون من و بابا سعید هم همه ی خرید ها رو جابجا کردیم .