خدا رو شکر النا خانم دیگه خوب شده
مامان قربونت بشم که دختر قوی منی و خیلی راحت شصت خوردنت رو ترک کردی.
فقط سه شب خیلی اذیت شدی اما بعدش دیگه دستت رو نبستم و تو هم دیگه اون کار رو نکردی.عوضش چند شب هم خیلی خوب شیر خوردی!
تازگیها خیلی با کامپیوتر مامان بازی میکنی و تا بهت میگم دست نزن اون مال شما نیست ١٥ دقیقه نطق میکنی!!!
من که متوجه نمیشم چی میگی عزیز دلم! به قول خاله نیلوفر تو و آرتین به زبون عبری صحبت میکنین!
خیلی خوشگل بازی میکنی عزیز مامان.این شبا که با هم تنهاییم و بابا سعید اصفهانه کلی با هم بازی میکنیم.دستم رو میگیری و با خودت میبری تو اتاقت یا میگی بیا بازی کنیم. خیلی توپ بازی دوست داری.
یه نامه نوشتن و زدن تو ساختمون که دیر وقت جاروبرقی نزنید! آخه ما جاروبرقی مرکزی داریم و کسی که طبقه اول میشینه خیلی از صداش اذیت میشه.بخاطر همین من امشب نتونستم جارو بزنم و رو زمین یکم آشغال ریخته بود.تو هم دنبال من میدوییدی و توپ بازی میکردی.یهو میشستی روی زمین و کف پات رو میاوردی بالا و نگاهش میکردی! اولش من نفهمیدم چرا این کار رو میکنی! کلی هم به این کارت خندیدیم.اما بعدش دیدم یه تیکه بیسکویت که به کف پات چسبیده بود رو دادی دست من!!!!
کلی به این کارت خندیدم! عاشقتم مامان.
بعدش من خسته شدم و نشستم.تو هی میرفتی بازی و ٢ دقیقه یه بار میومدی بوسم میکردی و میرفتی.عزیزززززززززززززززز دلمی مامان.
اینم عکس النا خانم پشت کامپیوتر مامان مونا