النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

النا خانم میخواد بره خونه ی مادر

1390/3/8 18:03
نویسنده : مونا اسکویی
476 بازدید
اشتراک گذاری

مامان فدات بشه که اینقدر خانم شدی

من و تو و مانی نسرین با 2 روز تاخیر رفتیم خونه ی مادر برای تبریک روز مادر.آخه بابا سعید تهران نبود و مانی نسرین هم خونشون کلی کار داشت.شب قبلش هم میخواستیم بریم که مادر اینا بیرون بودن.همه با هم ولی چون هوا خیلی سرد بود ما به خاطر تو نرفتیم.

قبل از اینکه بریم من لباس تنت کردم و کلی گل سر زدم به موهات.از اونجایی هم که تو حواست نبود من راحت این کار رو کردم.

قبل از اینکه بریم خونه ی مادر مانی نسرین از سر خیابون باهنر برای مادر میوه ی نوبرونه خرید.

من و تو توی ماشین بودیم که یهو خاله نسرین و عرشیا و عمو نادر با ماشین از کنارمون رد شدن.منم کلی بوق زدم تا ما رو ببینن.ما رو دیدن و اومدن پیشمون.عسل هم بزرگ شده و پیش خاله نسرینه.براش دعا میکنیم که صحیح و سلامت دنیا بیاد ایشالله.

بعدش رفتیم پیش مادر .مادر تو رو خیلی دوست داره چون تو نتیجه ی دوطرفه ایی!! تو دختر من و بابا سعیدی و ما هر دو نوه های مادر هستیم.از همه مهمتر اینه که تو نوه ی بابایی حسین هستی و مادر عاشق بابایی حسینته.

کلی شیطونی کردی و با تلفن مادر بازی کردی! هر بچه ی دیگه بود اجازه نداشت دست بزنه اما تو آزادی!!

ما هم زود برگشتیم خونه و مامانی هم رفت خونشون.

اینم عکس قبل از رفتن خونه ی مادر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آتین
8 خرداد 90 18:19
به به چه گل دخمل شیکی چه پیرهن خوشگلی... چه کفشای نازی ... نیست بالاتر از سیاهی رنگ
می بوسمت النا جوووونم


ممنونم خاله جونم
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان ماهان
8 خرداد 90 23:04
ای خدا چه دخمل خوش تیپی
مواظب باش ندزدنت



ممنونم خاله جونم
مواظبم! ههههههههههه
بوسسسسسسسسسسسسسسسسس