جریانات حموم رفتن النا خانم
مامان فدات بشه که اینقدر از حموم کردن و آب بازی بدت میاد!!!
دیگه واقعا" نمیدونیم باید باهات چیکار کنیم! به خاطر همین هم اینقدر دیر به دیر حموم میری! تا حالا هم نتونستیم تو حموم ازت عکس بندازیم چون یه بند اشک میریزی!!
دیروز مانی پیشمون بود و گفت که با هم ببریمت حموم.منم حموم رو حسابی شستم.وان حمومت رو هم حسابی شستم و پر از آب کردم. صندل هات هم پات کردم.کلی از اسباب بازی های حمومت هم شستم.اما بازم تو حاضر نشدی بری تو حموم ! وان رو آوردیم دم در حموم و تو یکم آب بازی کردی!تمام پارکت رو خیس کردی!
یواش یواش وان رو بردیم تو حموم و تو همچنان مشغول بودی.اما وقتی لباسات رو درآوردیم که بشوریمت شروع کردی به گریههههههههههههههههههه
و این گریه تا بیرون اومدن از حموم و خشک کردن و لباس پوشیدن ادامه داشت!!!!!!
خیلی خسته شدیم.خودت هم خیلی خسته شدی! چون بمحض اینکه از حموم اومدیم و شیر خوردی خوابیدی اونم 2 ساعت.
این هم عکس قبل از حموم رفتنته که داشتی با کالسکه ات بازی میکردی.
اینم عسل مامان بعد از حموم
البته این عکس رو مانی جونم با گوشیش انداخته و برامون میل کرده. از همین جا ازش تشکر میکنیم و میبوسیمش.