النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

تولد علیرضا شو شو ی خاله نسرین

1390/2/16 2:30
نویسنده : مونا اسکویی
894 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل مامان

خاله نسرین چند ماه میشه که عقد کرده.ما خیلی خوشحال شدیم چون خاله نسرین خیلی سخت پسند بود.خدا رو شکر پسر خوبیه و به هم خیلی میان. ایشالله یه روزی یه پسر خوب هم قسمت عمه آزی بشه.

دیشب خاله نسرین یه مهمونیه سورپرایزی گرفته بود آخه عمو علیرضا نمی دونست.گفته بود بیاد دنبالش تا با هم شام برن بیرون.یهو اومده بود تو و کلی مهمون دیده بود.

اما ما خیلی دیر رسیدیم.آخه شما دختر گل مامان از صبح فقط یه ٢٠ دقیقه خوابیده بودی.من هم امروز آخرین امتحانم رو دادم و خدا بخواد دیگه تموم شد.تو پیش بابا سعید موندی اما نخوابیده بودی و کلی هم شیطونی کرده بودی.

ساعت ٧ از خستگی خوابت برد و خیلی خوابت سنگین شده بود.من و بابا سعید حاضر شدیم تا تو بیدار شدی زود بریم اما تو هنوز خواب بودی!

ساعت ٩ شب به زور پاشدی اما هنوز هم خوابت میومد!! نمی خواستم نحس بشی چون دیگه بیچاره میشدیم.اما خدا رو شکر سرحال بیدار شدی.یکم سوپ سبزیجات برات پخته بودم.خوردی و سریع حاضرت کردم و رفتیم.

خیلی خوشحال شدن که تو رو با خودمون برده بودیم .آخه فکر میکردن که مثل همیشه تو پیش مامانی میمونی.البته خیلی من و بابا سعید رو خسته کردی.خیلی شیطونی کردی.همش میرفتی سمت ضبط و کنترل ها رو برمیداشتی.

 

کلی هم با بابا سعید رقصیدی.

دوست داشتی با بچه ها بازی کنی.هی بادکنک ها رو براشون پرت میکردی.٢ تا مهراس داشتیم و یه رادین.کلی شیطونی کردن.اونا میدوییدن تو هم دنبالشون.وای که چه کردین ٤ تایی!!!

عکس هم ازت انداختم.اینجا برات میزارم تا ببینی

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)