جریان انگشت النا خانم
مامان قربونت بشه
وقتی دنیا اومدی خیلی جریانات داشتی که بعدا" همه رو برات تعریف میکنم.
روی انگشت دست راستت یه نقطه ی سفید بود که به مرور بزرگ شد!!
به دکترت نشون دادم که گفت چیز خاصی نیست اما از اونجایی که من خیلی حساسم بردمت پیش دکتر نخعی معروف که متخصص پوست و مو . خیلی سخت بین مریض وقت داد و من ١ ساعت اونجا التماس کردم. تازه میگفت بین مریض هم بخوای بیای هفته ی اول شهریور!!!
اما من کار خودم و کردم و نفر ٤ رفتیم تو مطب!
دکتر دستت رو دید و تو هم مثل همیشه مطب رو گذاشتی روی سرت و من و کلی چنگ انداختی!!
دکتر دید و گفت که یه غده ی چربیه! گفت با تیغ روش رو سوراخ کن و تخلیه کن و پماد بزن عفونت نکنه!!
آخه من چه جوری این کار رو میکردم!!!!
نتونستم.اما از دکتر اخیانی که سالهاست همسایه ی شرکت باباییه یه وقت گرفتم! البته آقا سعید تو شرکت خیلی کمک کرد.به هر حال بردمت پیش اون.خیلی دکتر خوبیه.اول یه پماد زد به انگشتت و ٢٠ دقیقه رفتیم تو حیاط تا بی حس بشه اما چه حیاطی!
تو گلها رو نگاه میکردی و بارون نم نم میبارید.خیلی هوای قشنگی بود.
دوباره برگشتیم بالا و کار من و بابا سعید شروع شد! دوتایی گرفتیمت تا خانم دکتر کارش رو شروع کنه!! واییییییییییییییییییییییی که چه کردی! کاشکی یه دوربین بود ازت فیلم میگرفت تا باورت بشه که من و بابا سعید به زور نگهت داشتیم.خانم دکتر میخندید و میگفت این همون رگ کردی اش که گرفته!!!
خدا رو شکر تموم شد و برات پانسمان کرد.
مجبور شدیم برات پانسمان کنیم تا بازش نکنی! آخه هی چسب ها رو میکندی!!!!
از وقتی برگشتیم خونه هی انگشتت و نشون میدادی و فوتش میکردی.میگفتی اووووووووو
اینم عکست