النای مامان بازم تو ماشین خوابیده
چند روز پیش میخواستیم با بابا سعید بریم خرید عید. من ناهار خورشت کرفس پختم تا بابا سعید بیاد خونه.
وقتی رسید ناهار خوردیم تو هم با اینکه تازه سوپ خورده بودی پلو خالی هم خوردی
بعدش هم حاضر شدیم .اول رفتیم دم خونه ی مادر.
مادر همون روللللللللللللله است.مامان بزرگ مشترک من و بابا سعید که من و تو و بابا سعید رو خیلی دوست داره.ما هم خیلی دوستش داریم.
برای مادر هم غذا بردیم که بهش بدیم.آخه از مکه که برگشتن حسابی سرما خورده. ۲ روز براش سوپ درست کردم بردیم براش.گفتم یه غذایی باشه که یکم جون بگیره.
بابا سعید دم در غذا رو داد و اومد که بریم.تو این شکلی شده بودی
داشتی بابا سعید و نگاه میکردی!
مامان قربونت بشه که وقتی آفتاب میزنه تو چشمای خوشگلت خودت کلاهت رو پایین میاری
بعدش تو مثل همیشه تو ماشین خوابت برد.
عزیز دلمی که هر وقت میخوابی فتوکپی بابا سعید میشی.بابا سعید باورش نمیشه منم میخوام یه بار که هر دو تون خواب بودین ازتون عکس بندازم