به عید نوروز 1391 نزدیک میشیم
سلام عشق مامان
هر روز داریم به عید نزدیکتر میشیم و جنب و جوش آدما برای ورود به سال جدید خیلی جالب و دیدنیه.
ما چون تازه به خونه ی جدید اومدیم نیاز به خونه تکونی نداریم.( خوشبختانه)
لباس نو خریدن هم نداریم.( خوشبختانه) چون بابا سعید زحمتش رو کشیده.
اما دیدن آدما تو این روزا و شور و شوق بچه ها برای خرید لباسای نو دیدنیه !
این چند وقته که ننوشتم برات مریض بودم و یکم سرما خورده بودم که خدا رو شکر بهترم.بابا سعید حسابی بهمون رسید که هم من خوب بشم هم تو عشق مامان یوقت مریض نشی ( خدای نکرده)
کلی آب میوه و سوپ و لیمو و عسل به بدن زدم و خدا رو شکر بهترم.
اما از احوالات این چند روزه این بود که:
بابا سعید یه روزه رفت تهران و برگشت پیشمون تا ما تنها نباشیم.
مامانی و بابایی و دایی محمد برای تعطیلات عید تور مالزی و سنگاپور گرفتن. خیلی مامانی و بابایی دوست داشتن ما هم باهاشون میرفتیم اما من ترجیح میدم شما یکم بزرگتر بشی بعد سفر طولانی رو تجربه کنی. میدونم که اینجوری هم تو اذیت میشی هم ما. ایشالله سال دیگه با هم میریم مسافرت.
یه شب خونه ی عمو کامبیز اینا شام دعوت داشتیم.
یه شب هم خونه ی عمو رضا اینا شام دعوت داشتیم.
اگر صبح ها یکم زود بیدار بشی با هم میریم خرید و برای ناهار غذای تازه میپزم. بابا سعید هم سعی خودش رو میکنه که ناهار بیاد خونه و دور هم باشیم. تو هم عادت کردی و دیگه موقع رفتن پشت سرش گریه نمیکنی.( تو ادامه مطلب یه عکس از ناهارمون میزارم)
و اما دیشب که رفتیم برات سه چرخه بخریم که پیدا نکردیم. تو هم همش دوچرخه میبینی میگی : دوچرته من نهههههههههه!!!!
اما رفتیم برات یه خونه ی کوچولو با لوازم آشپزخونه خریدیم.کلی ذوق کردی عسلم .
و اما از دیر خوابیدنات که دیگه حسابی کلافه مون کرده!!!!!!
عزیز دل مامان خیلی دیر میخوابی و هر شب هم از اینکه میخوای بخوابی کلی ناراحتی و غصه میخوری!!!
بعضی وقتا هم کلی اشک میریزی و بهونه میاری! از ساعت ١١ شب هم که بریم تو اتاق تو لطف میکنی و ٢ نصفه شب با گریه میخوابی!! هر چی شعر میخونم برات هر چی قصه میخونم هیچ فایده ایی نداره!!!
من احساس میکنم اینقدر که باید خسته نمیشی که راحت بخوابی. چون از صبح تو خونه هستیم و کار خاصی برای انجام دادن نداری! غیر از عروسک بازی و آشپزی!!
هوا هم هنوز سرده و نزدیک ما هم پارکی نیست که ببرمت و انرژی ات رو خالی کنی!
اما چند تا عکس تو ادامه ی مطلب میزارم تا خودت بعدا" ببینی.
وقتی آماده میشی که بریم بیرون ازت عکس میندازم عزیزم.
من و بابا سعید عاشقتیمممممممممممممممممممم
اینم یه ناهار خوشمزه با مخلفات تازه
میگو سوخاری+ پوره ی سیب زمینی+هویج شیرین+ کرفس تازه +لوبیا سبز پخته با رب انار+گوجه+لیمو+زیتون
عاشقتم با این نماز خوندنت! وقتی صدای اذان رو میشنوی خودت شروع میکنی به نماز خوندن. خوشبحالت که وضو لازم نداری!!!!
این عکس رو هم قبل از رفتن خونه ی عمو کامبیز اینا ازت انداختم عسلمممممممم
قربون این ژست هات برم منننننننننن
خنده ات رو قربون قشنگممممممم. وقتی میخوای بری بیرون دم در وایمیستی و میگی اجی مجی لاترجی تا چراغ تو راهرو روشن بشه!!!
اینم عکس از خوشگل مامان که تو خونه اش نشسته . دیشب اسباب کشی کرده رفته تو خونه اش دختر گلم! مبلش و آشپزخونه اش رو برده تو خونه ی جدیدش.