تولد بابایی
سلام عزیز دل مامان
دیشب تولد بابایی یعقوب بود و ما رفتیم خونه ی مامانی اینا.عمو حمید اینا نتونستن بیان چون عمو کار داشت و قرار شد تولد اصلی رو پنج شنبه بگیریم.اما ما دیشب رفتیم و یه کیک هم خریدیم.کادوهاش رو هم بردیم.
عمه آزی هم دیروز از ترکیه برگشت و برات سوغاتی آورده بود.
جالب اینجاست که برای خودش پالتو خریده بود و به من گفت که تو حراج خریده و خیلی خوشگله. اما وقتی برگشت خونه دیده بود خانوم فروشنده یه سایز بزرگترش رو براش اشتباهی گذاشته!!!
بنابراین خیلی اتفاقی اون پالتو قسمت من شد!! من امسال کلی بهم خوش گذشته!
برای من هم رنگ مو آورده بود.چون ازش خواسته بودم. همون شبونه هم برام رنگ کرد موهامو.
خلاصه یه تولد کوچولو گرفتیم و تو هم حسابی ذوق کردی.100 بار شمع روشن کردیم و تو فوتشون کردی!
برای بابایی هم یه پیرهن و شلوار و یه جفت کفش خریده بودیم.بهش دادیم و کلیییی خوشحال شد.
یه عکس ازت قبل از رفتن انداختم و یکی هم با بابایی .هردوشو میزارم تا ببینی.
ایشالله بابایی مهربون 120 سال زنده باشه و سایه اش روی سر هممون باشه.
بی شک یکی از مهربونترین بابا بزرگای دنیاست.
و یکی از مهربونترین عمو های دنیا برای من.
هممون دوستت داریم.