ببخشید دختر مامان
سلام عزیز دل مامان
نتونستم برات مطلب جدید بزارم! یکم سرم شلوغه و دارم برای مسافرت خودم و بابا سعید دنبال هتل میگردم.باید اینترنتی رزرو کنم .خیلی کار سختیه و کلی زمان میگیره.چون بلیط گرفتیم باید زودتر هتل هم بگیریم.نمیدونی از الان دلم گرفته که چند روز نمیبینمت!!
تو خیلی خانم شدی و یه جورایی خیالم راحته که مامانی رو اذیت نمیکنی.خیلی خوشگل بازی میکنی و خوشگل حرف میزنی.ما که دقیقا" متوجه نمیشیم چی میگی!!
دیروز داشتی یه اتفاق خنده دار رو برای من و مانی نسرین تعریف میکردی.مامان فدات بشه که تند تند و با هیجان تعریف میکردی و میخندیدی.من و مانی نسرین کلی به خنده ی تو خندیدیم و قربون صدقه ات رفتیم.همش خدای بزرگ و مهربون رو شکر کردیم که هدیه ی خوشگل و فرشته ی مهربونش رو به ما داده.ایشالله خدای مهربون و دوست داشتنی مواظبت باشه.
مامانی افسانه هم بیمارستان بستری شده و میخواد قلبش رو بالن بزنه.ما هم براش دعا میکنیم تا به سلامت برگرده.
دوستت دارم عشق مامان