قطعی آب منطقه و 1 روز مهمونی خونه ی مانی جون
سلام عزیز دلم
دیشب یهو بابا سعید یادش افتاد که از یکی از دوستاش شنیده که فردا آب منطقه ی ۵ تهران قطعه!!
من هم رفتم اینترنت و سرچ کردم.وقتی مطمئن شدیم شروع کردیم به بستن بار و بندیل!
نصفه شبی رفتیم خونه ی مانی اینا.دایی محمد هم تازه رسیده تهران.اولش مثل همیشه ازش کلی خجالت کشیدی اما بعدش که روت باز شد کلی بازی کردی و خندیدی. ساعت ۲:۳۰ بامداد هم لطف کردی بعد از کلی بابا گفتن لا لا نمودید!
بیچاره بابا سعیدت چون ساعت ۵ صبح هم پرواز داشت که بره تبریز!
خیلی بابا سعیدت رو اذیت میکنی
خلاصه خوابیدیم اما من پیشت خوابیدم و تا صبح نذاشتی بخوابم!
همش تو خواب میچرخی!دور تا دورت بالشت گذاشته بودم اما بازم ۱۰۰ بار جا به جات کردم!
خلاصه صبح قاطی کردی و شروع کردی به گریه که مانی جون مثل همیشه به دادم رسید و اومد بردت پیش خودش و در رو بست من هم یه خواب حسابی کردم.
کلی با هم بازی کرده بودین و تو هم مثل همیشه کلی براش بلند بلند خندیده بودی.
بعدش من پیشت بودم و مانی رفت برون خرید.دایی محمد هم بیدار شد! مثل خودت موهاش همیشه رو هواست!
تو امروز خیلی اذیت شدی و همش هم به خاطر دندونته! دندونای تخت بالا ت داره در میاد و تو خیلی اذیت شدی. به بدبختی با مانی بهت سوپ دادیم.هر چیزی که فکرش رو بکنی دادیم دستت تا لطف کنی و سوپت رو بخوری. از خونه برات ۲ تا سوپ و پلوماهیچه برده بودم.تا ۹ شب به زور همش رو دادیم خوردی.
خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت و قرار شد تو دعا کنی تا مانی اینا زودتر یه خونه ی خوب پیدا کنن.مانی خیلی اعصابش خورد شده.دعا کن دیگه