اولین روز عید
امروز صبح خیلی دیر از خواب پاشدیم چون تا ساعت ۳:۳۰ صبح بیدار بودیم.مامان بهت شیر داد بعدش هم سوپ داد و رفتیم خونه ی مامانی افسانه اینا عید دیدنی.
رفتیم اونجا دیدیم ارنیکا و آروین هم اونجا هستن. اما هر دوشون مریض بودن. آروین که اصلا" حال نداشت و همش در حال غر زدن بود.
ناهار خورشت قیمه بود که تو فقط پلوشو خوردی.
بابا سعید صندلی غذات رو برات آورد خونه ی مامانی اینا تا تو راحت غذا بخوری.
بعد از ناهار یکم شیر خوردی و با بابا سعید رفتین تو اتاق و خوابیدی.
۱ ساعت و ربع خوابیدی و حسابی سرحال شدی.
بعدش دوباره بهت سوپ دادم و رفتیم رستوران استخر ونک.
آخه مادر ۲ ساله که مهمونیش رو اونجا میگیره.
همه بودن.مامان بهت از جوجه کباب داد.اما خیلی بده وقتی وارد یه جمعی میشی اولش قاطی میکنی!!!!
تو که اینقدر مهربونی و خانمی نباید این کار ها رو بکنی!!!!
بعد از اون دوباره برگشتیم خونه ی مادر.پارمیس کلی شیطونی کرد! ملیکا هم بود. نی نی خاله نسرین هم تو دلشه.ایشالله شهریور ماه ۹۰ بدنیا میاد.
بالاخره برگشتیم خونه.تو هم با بابا سعید رفتی تو اتاق و کلی بیدار موندی! بابا سعید زودتر از تو خوابش برد!!