النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

بعد از یه مدت طولانی برگشتیم

1391/2/13 15:57
نویسنده : مونا اسکویی
1,528 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه ی دوستان گل من و النا جونم

ممنونم از اینکه به ما سر زدین و جویای احوالمون بودین.

ما خیلی این چند وقته درگیر بودیم . همش تو راه تهران اصفهان بودیم.

یه سفر کوتاه هم برای کاری رفته بودیم ترکیه.

بازم از تک تکتون ممنونم و تک تکتون رو دوست داریم.

 

تو این مدت طولانی که نبودیم اتفاقات زیادی افتاد. هفته ی اول سال ٩١ رو تهران بودیم و مشغول به عید دیدنی. بعدش برگشتیم اصفهان چون کار شروع شده بود. دو روز بعدش عموی سعید فوت کرد و برگشتیم تهران. خدا همه رفتگان رو رحمت کنه.

 

چند روز بعد از اینکه برگشتیم اصفهان با مامان و بابام اینا قرار گذاشتیم و رفتیم اراک خونه ی مامان بزرگ . بابا بزرگم.

بعدش دوباره برگشتیم اصفهان. چند روز بعدش بابام برای چکاپ رفت بیمارستان. گفتن سه تا از رگهای اصلی قلبش بسته است و باید حتما" عمل بشه.

باز هم رفتیم تهران تا بابا رو ببینیم.قبل از عمل دو روزی اونجا بودیم و برگشتیم اصفهان چون سعید میخواست بره ماموریت و باید براش چمدون میبستم. رفتیم تهران و من و النا ٥ روز خونه ی مامانم موندیم. تا جایی که تونستیم کمکشون کردیم. عمل بابا خوشبختانه با موفقیت انجام شد و الان دارن دوره نقاهتشون رو میگذرونن.

 

بعد از یکهفته که سعید از ایتالیا برگشت با هم یکهفته ترکیه بودیم.

 

النا اولین مسافرتش بود اما خیلی خیلی دختر خوبی و بود و حسابی بهش خوش گذشت.

تو ادامه ی مطلب عکسها رو میزارم.

روی ماه تک تکتون رو میبوسم.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان آتین
13 اردیبهشت 91 15:44
سلاممممم عزیزممممم خوبی؟؟ چه عجب بابا آپیدی این همه تهران اصفهان کردین بنزینشو از کجا آوردین!! همیشه به سفر... خدا عموی آقا سعید رو بیامرزه ... خدارو شکر که عمل پدر هم با موفقیت انجام شده ایشالا حالا حالا صحیح و سالم سایه اش بالا سرتون باشه ادامه مطلب نداشتی که !!زودتر عکسا رو بذار عزیزم که دلم واسه النا حسابی تنگیدهههههههههه
مامان سارا
13 اردیبهشت 91 16:53
سلام.یه سوال؟؟؟؟؟واقعا النا جون موقع تولد 950 gr بوده.زود متولد شده؟؟؟؟؟خدا رو شکر که الان سالمه.خدا بهتون ببخشه این دختر ناز رو.به وب دخمل منم سر بزنید و برامون نظر بذارید خوشحال می شیم
مامان آتین
13 اردیبهشت 91 17:10
ای جانمممممممم چقدر بزرگ شده ماشالله خیلی تغییر کرده چهره اش از حالت بچگی در اومده خیلی ناز شدههههههههه با این لباسای خوشگلش برم بقیه شو ببینم
الهام مامان لنا
13 اردیبهشت 91 22:59
سلام عزیزم خوشحالم که حالتون خوبه و مشغول خوش گذرونی بودید
زهره مامان آریان جون
13 اردیبهشت 91 23:59
ماشالله چقدر خانوم شده. خدا عموی بابا سعید رو بیامرزه. خداروشکر که عمل باباتون با موفقیت انجام شد. امیدوارم مشغله هاتون کمتر بیشه و بیشتر پیش ما بیاید.منتظرتون هستیم.النای گلم رو از طرف من ببوسید
زهره مامان آریان جون
14 اردیبهشت 91 0:00
تو این عکس اخری چقدر ملوس شده الناجون
مریم مامان درسا
14 اردیبهشت 91 2:58
سلام مونا جون اول از همه تسلیت میگم ، بعدشم خدا رو شکر که عمل بابایی خوب بوده ایشالا همیشه به گردش ، النا جونم هم که دیگه بزرگ شده و خانوم میگم من عاشق این شلوار لی هات شدم ، آخر سر میدزدمشون
مامان ماهان
15 اردیبهشت 91 13:21
به به مونا بالاخره تشریف فرما شدن جیغ دست هورررررررررررررررررررررررررا اولا تسلیت میگم روحش شاد ........ دوما خوشحالم که حال بابا بهتر شده الهی همیشه سلامت باشن و سایه شون همیشه بر سرتون باشه همیشه به مسافرت عزیزم ببین چه خانمی شده بووووووووووووووووس چقدر هم خوش تیپه مامانی دستت درد نکنه واقعا سلیقه ات بیسته
مامان سهند
17 اردیبهشت 91 13:46
عالی بود عزیزم این دختر ناز و خوش تیپ همیشه حال منو جا میارههههههه الهی خدا نگهدارش باشهههههههه
مامان یسنا
19 اردیبهشت 91 23:25
سلام خاله خوبی خیلی وقته که به ما سر نزدین. دلمون تنگ شده. همیشه به سفر باشید و خوش باشید
عاطفه مامان آوا ناز نازی
20 اردیبهشت 91 13:29
عزیزم تسلیت می گم. خدا رو شکر که پدر شوهرت بهتر شدن. ایشالا امثال سال خوبی براتون باشه.