بابا سعید رفته مسافرت
مامان قربونت بشم که چند روزه از دست دندونات حسابی اذیت شدی!
هم پشتت سوخته هم خیلی بهونه میگیری! بابا سعید هم رفته چین و من و تو بازم تنها شدیم.مامانی افسانه ٢ روز پیشمون بود.دیروز من خونه ی خاله آزاده مهمونی دعوت داشتم.گذاشتمت خونه ی مانی نسرین و رفتم و زود هم برگشتم.تو خیلی مانی رو اذیت کرده بودی.دست خودت نبود مامان فدات بشه.همش تقصیر دندوناته!
شب خونه ی مانی اینا مهمون اومد.خاله طاهره . هلیا جون و عمو شهرام.
تو کلی با هلیا جون بازی کردی و خندیدی.اما بازم کلی اذیت شدی.بابایی و مانی هم ساعت ٢ نصفه شب رفتن برات قطره ی استامینوفن خریدن.تو هم خوردی و ساعت ٣ صبح بالاخره خوابیدی!
امروز یکم بهتر بودی خدا رو شکر.من هم از کلاس که برگشتم برات لگو خریدم و تو حسابی مشغولی.اینم عکست عزیز مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی