سلام سلام
سلام به همه ی دوستای گل من و النا جونم
ممنونم از این همه لطفتون. چون کامپیوتر من خرابه و بابا سعید هم این هفته کلا" اصفهان بود ما نتونستیم به وبلاگ النا جونم سری بزنیم! و دوباره از فردا هم کامپیوتر نداریم چون بابا سعید داره دوباره میره اصفهان.
اما من و النا جونم ار همه ی دوستامون تشکر میکنیم که به ما سر میزنن و محبت دارن.روی همشون رو میبوسیم.
و اما خبر از اصفهان اینکه خونه ی جدید رو گرفتیم و باید شروع کنیم به جمع کردن اسباب!!!!! اونم با دختر عزیزم!!
ایشالله که دخترم خانم شده و اذیت نمیکنه!!
٥ شنبه شب من و النا و بابا سعید رفتیم خونه ی یکی از دوستای قدیمی بابا سعید یعنی عمو علیرضا و خاله سمانه و پارسا.
دهمین سالگرد ازدواجشون رو جشن گرفته بودن.امیدوارم سالهای سال در کنار هم خوب و خوش و سلامت باشن.
پسرشون پارسا ٥ سالشه و خیلی شیطونه! اما ابزار احساساتش به النا خیلی خیلی جالب بود! با اینکه فقط یکبار قبل از این همدیگه رو دیده بودن اما انگار خیلی وقت بود که با هم بازی میکردن! پارسا هم هی تند تند النا رو بوس میکرد!
اینم یه عکس
مامان قربونت بشه که خیلی خانم بودی و اذیتمون نکردی.
رفتی روی مبل تا با شمع ها بازی کنی منم ازت عکس های هنری انداختم!! البته دور از چشم دایی محمد!
من که بلد نیستم فقط سعی خودمو کردم!
قربونت بشم شمع ها رو فوت میکنی! داری برای تولدت تمرین میکنی عسلم؟
اینم النا و بابا سعید
اینم النا قبل از رفتن به مهمونی
عاشششششششقتم عسل مامان
جدیدا" همش میگی بئین!! یعنی بشین
با دست هم نشون میدی باید کجا بئینم!! جرات میخواد ١ سانتی متر اشتباه کنم!!!