النا النا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

النای خوشگل من و بابا سعید

یک روز زیبا در باغ پرندگان اصفهان با دوستان عزیز

چند روز پیش بچه ها رو با هم بردیم باغ پرندگان یکم هوا سرد شده اما بازم خیلی خوب بود رفتیم دنبال سوژین و خاله شقایق بعدشم دنبال ویانا و خاله مهدیه. خواستیم با یه ماشین باشیم تا بهمون بیشتر خوش بگذره. بار اول بود میرفتیم باغ پرندگان. خیلی خوشگل بود. کلی هم خوردنی براشون برده بودیم. کلی بازی کردن و دنبال جوجوها کردن. کلی بهشون خوش گذشت. النا و سوژین هم افتادن تو آب و کفش و شلوارشون خیس شد. النا تا چند روز برای همه تعریف میکرد.بعد از اونجا هم با هم رفتیم خونه ی خاله مهدیه. عمو مهران برامون غذا آماده کرده بود. بچه ها هم شروع کردن به بازی. رفته بودن تو حموم خیلی باحال بودن. ویانا سوژین رو میشست . مردیم از خنده. من و النا زود برگشتیم خو...
26 آبان 1391

تولد لاک پشتی ویانا جونم و پری دریایی سوژین جونم

تولد ویانا جونم لاک پشتی بود و مامان مهدیه ی مهربون و عمو مهران مهربون خیلیییییییییی زحمت کشیده بودن  سنگ تموم گذاشته بودن. جای همه ی دوستانمون خالی بود. خاله مهدیه وسایل بازی هم برده بود تو سالن و بچه ها حسابی بهشون خوش گذشت. دعواشون هم میشدا اما بازی کردن حسابییییییی تولد سوژین و النا متاسفانه توی یه روز افتاد و ما تو تولد هم نبودیم. اما اون هم عالی بودددددددد خاله شقایق مهربون و عمو ایمان مهربون حسابی زحمت کشیده بودن و سنگ تموم گذاشته بودن. چند تا عکس میزارم تا ببینین         تولد ویانا جونمممممم                 عکس ...
26 آبان 1391

تولد تینکر بل النا جونم

سلام به همه ی دوستای عزیزمون و شرمنده که دیر اومدیم و خیلی وقته نشده مطلب جدید بزاریم. تولد النا جونم در اصل 3 روز دیگه است اما چون تو محرم میفته 18 آبان تولد گرفتیم. جای همه ی دوستای مجازی مون خالی بود. جامون کم بود اما خیلی دوست داشتیم همه ی دوستامون پیشمون باشن. توی ادامه مطلب عکس میزارم تا ببینین. البته وقت نشد خوب عکس بندازیم. میدونین که مهمون داری چجوریه!                   آرتین . پوریا . نیکا . مهراس . آوین و النای عزیزم     آروین و ارنیکا ( دختر و پسر عموی النا جونم)     کیک تولد تینکر بل   &nbs...
26 آبان 1391

تولد خوشگل های آبانی مبارک

سلام به همه ی دوستای گلمون تولد النا جونم نزدیکه و ما حسابی درگیر کارای تولد هستیم. من و خاله شقایق ( مامان سوژین) و خاله مهدیه ( مامان ویانا) کلی کار داشتیم که انجام دادیم. هفته ی دیگه یعنی 11 آبان تولد ویانا جونمه. اما متاسفانه تولد النای من و سوژین خاله توی یه روزه و ما نمیتونیم تو مراسم باشیم. تولد هردوشون 18 آبان تم تولد النا تینکر بل . تم تولد سوژین پری دریایی و تم تولد ویانا لاک پشتیه. با النا رفتیم آتلیه ی باینری اما مثل قبل نبود. اینقدر جیغ زدن برای جلب توجه النا که ترسوندنش و دیگه تحمل نکرد. خیلی کلافه شده بود.  اما برای هفته ی دیگه که تولد ویاناست وقت آتلیه گرفتم که سه تایی بریم عکس خوشگل بندازیم. عکسا که حاضر ش...
5 آبان 1391

ما از سفر برگشتیم

سلام به همه ی دوستای گلمون ما یه مدت طولانی نبودیم. مهمون داشتیم. بعدش برای عروسی رفتیم تهران و بعدش هم 9 روز مسافرت بودیم. جای همگی خالی خیلی بهمون خوش گذشت. سه روز استانبول بودیم و بعدش هم رفتیم اسپانیا. یه روز والنسیا بودیم و بعدش رفتیم آلیکانته پیش پسر عمه ی بابا سعید. خیلی بهمون خوش گذشت. النا جونم هم خیلی دختر خوبی بود و اصلا" اذیتمون نکرد. یکم براش خوردن غذای غیر خونگی سخت بود. که اونم با سوپ و غذاهای خونگی خونه ی رحیم داداش حل شد. عکسای خوشگلی هم از النا جونم انداختم که تو ادامه مطلب میزارم. به النا خیلی خوش گذشت. تو استانبول میرفتیم مرکز خرید جواهر که یه روز فستیوال فایبر کستل بود. کلی میز و صندلی کوچولو چیده بودن و کل...
4 مهر 1391

گرمای تابستون و آب بازی

اینروزا هوا خیلی گرمه یه پارکی هم توی اصفهان هست که بچه ها میتونن توش آب بازی کنن. ما هم بچه ها رو میبریم اونجا. من و مهدیه و شقایق میشینیم و اینا میرن آب بازی و میان خوراکی میخورن. بعدش هم که خسته شدن لباس هاشون رو عوض میکنیم و میرن سرسره بازی. خیلی بهشون خوش میگذره. این چند تا عکس هم توی بالکن خونمون و پارک انداختم                       ...
5 شهريور 1391

سلام سلام ما اومدیم

سلام به همه ی دوستای گلمون ممنونم که همش به یادمون بودید و حالمون رو پرسیدید. من و النا باز هم رفته بودیم تهران و 16 روز اونجا بودیم. من هم تو این مدت خیلی سرم شلوغ بود و النا پیش مامانی خیلی بهش خوش گذشت. اول اینکه افتتاحیه ی مزون دوست صمیمی ام بود. اگر شما هم دوست داشتید میتونید برید و ببینید. مزون آرتیشو. براتون آدرس و شماره میزارم. بعدش هم رفتم و دندونم رو جراحی کردم. بعدش هم که عید فطر شد و ما هم رفتیم جاده چالوس جای همگی خالی بود. اما از کارای النا جونم دختر گلم حرف زدنش خیلی بهتر شده و تو این دو هفته ی اخیر خیلی خوشگلتر حرف میزنه. یهو خودش خودش رو از شیر خوردن گرفت و توی یه شب لب به شیشه شیر نزد. دیگه شیر تو لیوان میخوره...
5 شهريور 1391

تولد بابا سعید مهربون

سلام عشق مامان بیست تیر تولد بابا سعید مهربون بود. من و تو دو تایی براش یه تولد کوچولو گرفتیم. رفتیم خرید و براش گل و کادو خریدیم . خودمون کیک پختیم! بیشتر از این نمیشد کاری کرد اما بدک نشد. لای کیک هم خامه شکلاتی . موز و گردو ریختیم. با انگور هم روش رو تزیین کردیم. تو خیلی ذوف داشتی دورت بگرده مامان.             بعدش برای بابا جون میز کیک چیدیم و تولد مبارک به دیوار زدیم. سه تا هم بادکنک باد کردیم.   بابا جون خیلی خوشحال شد چون اصلا" انتظارش رو نداشت. کلی عکس انداختیم و فشفشه های روی کیک رو روشن کردیم. چون شمع هایی که خریده بودیم رو شما خراب کردی!      ...
25 تير 1391

النا جونم با گرمای تابستون

سلام عشق مامان   این روزا خیلی هوا گرمه و توی روز با اینکه کولر روشنه اما خونه خیلی گرمه!   اما مامان سعی میکنه همش میوه های آبدار و خنک بهت بده که اذیت نشی.   عاشق هندونه و طالبی و انبه هستی. برات خورد میکنم و میزارم جلوت. خودت دونه دونه میزنی به چنگال و میخوری. میگی خودم بلدم.   این تاپ و شلوارک هم بابا جون از تبریز برات خریده.خیلی خنک و خوبه و خیلی دوستش داری.         راستی بگم که دخترم چند روزی هست که دیگه پوشک نمیشه و خودش میره دستشویی.بابا جون براش سه تا شورت با عکس باربی خریده که خیلی دوستشون داره.   اما روزی سه یا چهل بار دستشویی میریم و هر بار هم باید بشو...
25 تير 1391